دوراهی پارت٧
#دوراهی #پارت٧
با خاموش شدن چراغای سالن همه سکوت کردن سکوتی عجیب انگار ک ن انگار تا الان همهمه بود نقش اولش هم سایه خانم بازی میکرد
خیلی مسلط
باز هم حرف عشق دیگ باید بفهمم ک همه جا حرفش هستو باید تحمل کنم داستان درمورد دختری بود ک بعد از مرگ عشقش چ روزایی رو داشت
فوق العاده بود
همه بعد از تموم شدنش ایستادن و دست زدن
سایه خودش ب عنوان کارگردان نویسنده و بازیگر نقش اول چند کلمه ای حرف زد حتی حرف زدنشم مثل سارا بود
چ عجیب خدا برام شکنجه فرستاده بود
از سن اومد پایین و چند نفری عکس گرفتن باهاش سالن داشت خالی میشد
اومد سمتون و گفت
×از بابت گل هم ممنونم من عاشق گل رز هستم مرسی واقعا از اینک افتخار دادین اومدین
گفتم
+خواهش میکنم کاری نکردیم وظیفه بود
×شما بزرگوارید خستتون نمیکنم دیر وقته
+سلامت باشین میخواین برسونیمتون وسیله هستا
×ممنونم مرسی ماشین هست
+خواهش میکنم با اجازه
منو رضا خداحافظی کردیم و ب سمت در خروجی رفتیم رضا گفت
-اخ اخ من ک دلم هوس ی بستنی قیفی کرده
+دیوونه مگه بچه ای
-برو بابا من میخوام فقط ی چیز خنک
+حداقل ایس پک بخور
-اه باشه بابا
خندیدم و گفتم
+برو پیش ماشین من میام
دوتا ایس پک گرفتم و خوردیم و سوار ماشین شدیم خواستم استارت بزنم دیدم ک سایه رفت سمت ماشینش و بعد ب چرخاش نگاه کرد چهار تا چرخ پنچر بود
رضا گفت
-اوه بی شرفا چهارتا رو پنچر کردن
چراغ دادم و سایه برگشت و مارو دید شیشه رو دادم پایین گفتم
+سایه خانم تشریف بیارین میرسونیمتون
رضا اروم گفت
-اوه سایه خانم گفتم پرونده اونو ببند نگفتم جدید باز کن ک
خندیدم و گفتم
+خفه شو دیوونه
سایه اومد جلو و گفت
×ن ممنونم ی اژانس میگیرم
+ن خب چرا ما هم ،هم مسیریم سوار شید این موقع شب خطرناکه خوب نیست تنهایید
با کلی عذر خواهی سوار شد و یهه عالمه دسته گلو گزاشت رو صندلی
و حرکت کردیم
بوی گل کل ماشینو گر کرده بود سایه گفت
+مزاحمتون شدم ب خدا
رضا گفت
-چ مزاحمتی
×ن اخه ی بار اون وسایلمو زحمت کشیدین اوردین اینم از امشب
گفتم
+ن بابا همسایه ب چ دردی میخوره
رضا گفت
-چیدمان وسایلتون تموم شد؟!
×حقیقتش نه وقت نکردم حالا فردا کارتونارو باز کنم خونه تمیز بود فکر کنم نفر قبلی من خیلی تمیز بود
فکرم دوباره درگیر شد
یهو داد زد اقا علیرضا جلوتونو بپایید
یهو زدم رو ترمز نزدیک بود گربه زیر چرخ ماشین له شه
از ماشین پیاده شدم
رضا پیاده شد و بعد هم سایه #کافه_رمان
با خاموش شدن چراغای سالن همه سکوت کردن سکوتی عجیب انگار ک ن انگار تا الان همهمه بود نقش اولش هم سایه خانم بازی میکرد
خیلی مسلط
باز هم حرف عشق دیگ باید بفهمم ک همه جا حرفش هستو باید تحمل کنم داستان درمورد دختری بود ک بعد از مرگ عشقش چ روزایی رو داشت
فوق العاده بود
همه بعد از تموم شدنش ایستادن و دست زدن
سایه خودش ب عنوان کارگردان نویسنده و بازیگر نقش اول چند کلمه ای حرف زد حتی حرف زدنشم مثل سارا بود
چ عجیب خدا برام شکنجه فرستاده بود
از سن اومد پایین و چند نفری عکس گرفتن باهاش سالن داشت خالی میشد
اومد سمتون و گفت
×از بابت گل هم ممنونم من عاشق گل رز هستم مرسی واقعا از اینک افتخار دادین اومدین
گفتم
+خواهش میکنم کاری نکردیم وظیفه بود
×شما بزرگوارید خستتون نمیکنم دیر وقته
+سلامت باشین میخواین برسونیمتون وسیله هستا
×ممنونم مرسی ماشین هست
+خواهش میکنم با اجازه
منو رضا خداحافظی کردیم و ب سمت در خروجی رفتیم رضا گفت
-اخ اخ من ک دلم هوس ی بستنی قیفی کرده
+دیوونه مگه بچه ای
-برو بابا من میخوام فقط ی چیز خنک
+حداقل ایس پک بخور
-اه باشه بابا
خندیدم و گفتم
+برو پیش ماشین من میام
دوتا ایس پک گرفتم و خوردیم و سوار ماشین شدیم خواستم استارت بزنم دیدم ک سایه رفت سمت ماشینش و بعد ب چرخاش نگاه کرد چهار تا چرخ پنچر بود
رضا گفت
-اوه بی شرفا چهارتا رو پنچر کردن
چراغ دادم و سایه برگشت و مارو دید شیشه رو دادم پایین گفتم
+سایه خانم تشریف بیارین میرسونیمتون
رضا اروم گفت
-اوه سایه خانم گفتم پرونده اونو ببند نگفتم جدید باز کن ک
خندیدم و گفتم
+خفه شو دیوونه
سایه اومد جلو و گفت
×ن ممنونم ی اژانس میگیرم
+ن خب چرا ما هم ،هم مسیریم سوار شید این موقع شب خطرناکه خوب نیست تنهایید
با کلی عذر خواهی سوار شد و یهه عالمه دسته گلو گزاشت رو صندلی
و حرکت کردیم
بوی گل کل ماشینو گر کرده بود سایه گفت
+مزاحمتون شدم ب خدا
رضا گفت
-چ مزاحمتی
×ن اخه ی بار اون وسایلمو زحمت کشیدین اوردین اینم از امشب
گفتم
+ن بابا همسایه ب چ دردی میخوره
رضا گفت
-چیدمان وسایلتون تموم شد؟!
×حقیقتش نه وقت نکردم حالا فردا کارتونارو باز کنم خونه تمیز بود فکر کنم نفر قبلی من خیلی تمیز بود
فکرم دوباره درگیر شد
یهو داد زد اقا علیرضا جلوتونو بپایید
یهو زدم رو ترمز نزدیک بود گربه زیر چرخ ماشین له شه
از ماشین پیاده شدم
رضا پیاده شد و بعد هم سایه #کافه_رمان
۱۳.۹k
۰۸ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.