عشق ممنوع!(16)
بعد از اینکه دست دادیم رفتم سمت یکی از صندلی ها و وسایلم رو اونجا گذاشتم.
#اهل کجایی؟
اینو که گفت نگاهش کردم.انتظار نداشتم اینقدر بی مقدمه اینو بپرسه.ولی سعی کردم آرامشم رو حفظ کنم و مثل دفعه ی اول گند نزنم.
ترکیه
#اوه،پس ترکی
بله
#میشه یکم ترکی حرف بزنی
اینو که گفت سرم رو سریع برگردوندم و نگاهش کردم.ترکی؟!من حتی نمی دونم اونا چجوری سلام می کنن بعد ترکی حرف بزنم؟!
تو ترکی بلدی؟
#نه ولی دوست داشتم بشنومش.
آها
و یکم فکر کردم.این که بلد نیست. من الان به فارسی حرف بزنم که نمیفهمه.ولی اگه حتی یه بار هم شنیده باشه می فهمه که این ترکی نیست.زبان فارسی خیلی باهاش فرق داره.باید یه جوری بپیچونمش.
خب می دونی....اممم...من توی ترکیه به دنیا اومدم.مامان و بابام هم ترک هستن ولی توی ترکیه بزرگ نسدم به خاطر همین بلد نیستم.
#واقعا؟!اها.باشه....پس کجا زندگی می کردی؟!
(میشه بس کنی؟!دیگه واقعا داره از حد تحملم رد میشه...نه آروم باش...نفس عمیق)
ایران!
#پس فارسی بلدی؟!!!
بله.
#میشه حرف بزنی!
اینو که گفت یکم فکر کردم.چی بگم؟!یه شعر بخونم؟!آره اینطوری لحنش هم قشنگ تره خوشش میاد.برای همین خوندم:
خسته ام از آرزوها
آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی
بال های استعاری
لحظه های کاغذی را
روز و شب تکرار کردن...
و تا یه جایی از شعر رو خوندم.بهش نگاه کردم.از چشماش مشخص بود که خوشش اومده برای همین دیگه ادامه ندادم.
#خیلی قشنگ حرف زدی!میشه معنیش رو هم بگی!
)واقعا نمی خوای بس کنی؟!وایییی!!!)
خب میگه که از آرزوهای الکی که شعاری هستن خسته شدم.از بلندپروازی های الکی.از این زندگی هایی که اداری شده. و از اینکه داریم بدون هدف زندگی می کنیم.
#شعر بود؟
آره
#اها.
و ساکت شد.خدا رو شکر کردم که تموم کرد ولی دوباره ادامه داد.
#یعنی تو هدف نداری؟
چی؟!
#آخه شعرو که معنی کردی میگه از بی هدفی خستست.مگه تو هدف نداری؟
)اصلا ندارم.به تو چه؟!)
خب من این شعر رو بچه که بودم حفظ کردم.اونموقع خیلی با روحیم سازگار بود و کامل درکش می کردم.و الان هم دلیل اینکه هنوز حفظمش و تکرارش می کنم اینه که...اممم..اصلا ولش کن.چیز مهمی نیست.
و بحث رو بستم.چرا باید از رویاها و هدف های توخالی و پوچم که هیچکدومشون قرار نبود واقعی بشه حرف بزنم؟!اینجوری فقط خودم ناراحت میشم و یه نقطه ضعف به بقیه نشون میدم.رویاهام تنها چیزی هستن که اشکام رو در میارن.
دوباره داشتم اون جملات تکراری رو با خودم می گفتم که سرم رو تکون دادم.الان و اینجا نباید داغ دلم رو تازه کنم.اونم جلوی این آیدل!
#اهل کجایی؟
اینو که گفت نگاهش کردم.انتظار نداشتم اینقدر بی مقدمه اینو بپرسه.ولی سعی کردم آرامشم رو حفظ کنم و مثل دفعه ی اول گند نزنم.
ترکیه
#اوه،پس ترکی
بله
#میشه یکم ترکی حرف بزنی
اینو که گفت سرم رو سریع برگردوندم و نگاهش کردم.ترکی؟!من حتی نمی دونم اونا چجوری سلام می کنن بعد ترکی حرف بزنم؟!
تو ترکی بلدی؟
#نه ولی دوست داشتم بشنومش.
آها
و یکم فکر کردم.این که بلد نیست. من الان به فارسی حرف بزنم که نمیفهمه.ولی اگه حتی یه بار هم شنیده باشه می فهمه که این ترکی نیست.زبان فارسی خیلی باهاش فرق داره.باید یه جوری بپیچونمش.
خب می دونی....اممم...من توی ترکیه به دنیا اومدم.مامان و بابام هم ترک هستن ولی توی ترکیه بزرگ نسدم به خاطر همین بلد نیستم.
#واقعا؟!اها.باشه....پس کجا زندگی می کردی؟!
(میشه بس کنی؟!دیگه واقعا داره از حد تحملم رد میشه...نه آروم باش...نفس عمیق)
ایران!
#پس فارسی بلدی؟!!!
بله.
#میشه حرف بزنی!
اینو که گفت یکم فکر کردم.چی بگم؟!یه شعر بخونم؟!آره اینطوری لحنش هم قشنگ تره خوشش میاد.برای همین خوندم:
خسته ام از آرزوها
آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی
بال های استعاری
لحظه های کاغذی را
روز و شب تکرار کردن...
و تا یه جایی از شعر رو خوندم.بهش نگاه کردم.از چشماش مشخص بود که خوشش اومده برای همین دیگه ادامه ندادم.
#خیلی قشنگ حرف زدی!میشه معنیش رو هم بگی!
)واقعا نمی خوای بس کنی؟!وایییی!!!)
خب میگه که از آرزوهای الکی که شعاری هستن خسته شدم.از بلندپروازی های الکی.از این زندگی هایی که اداری شده. و از اینکه داریم بدون هدف زندگی می کنیم.
#شعر بود؟
آره
#اها.
و ساکت شد.خدا رو شکر کردم که تموم کرد ولی دوباره ادامه داد.
#یعنی تو هدف نداری؟
چی؟!
#آخه شعرو که معنی کردی میگه از بی هدفی خستست.مگه تو هدف نداری؟
)اصلا ندارم.به تو چه؟!)
خب من این شعر رو بچه که بودم حفظ کردم.اونموقع خیلی با روحیم سازگار بود و کامل درکش می کردم.و الان هم دلیل اینکه هنوز حفظمش و تکرارش می کنم اینه که...اممم..اصلا ولش کن.چیز مهمی نیست.
و بحث رو بستم.چرا باید از رویاها و هدف های توخالی و پوچم که هیچکدومشون قرار نبود واقعی بشه حرف بزنم؟!اینجوری فقط خودم ناراحت میشم و یه نقطه ضعف به بقیه نشون میدم.رویاهام تنها چیزی هستن که اشکام رو در میارن.
دوباره داشتم اون جملات تکراری رو با خودم می گفتم که سرم رو تکون دادم.الان و اینجا نباید داغ دلم رو تازه کنم.اونم جلوی این آیدل!
۱۲.۷k
۲۱ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.