عشق ممنوع!(15)
رفتم روی صندلی نشستم و شروع کردم به ادامه دادن نقاشی این آیدل و بعد هم خوابیدم.
(فردا):
چشمام رو باز کردم.نوری که از پنجره میومد مستقیم روی چشمام بود و نمیذاشت که بخوابم.بلند شدم و پرده رو کشیدم.رفتم سراغ لباسام و یکیشون رو شانسی برداشتم.حتی حوصله ی انتخاب کردن هم نداشتم.دستگاهی رو که با سوزی باهاش ارتباط برقرار می کردم رو توی گوشم گذاشتم.
&هستی؟
آره.
&چرا یانقدر بی حالی؟!روز اول کارآموزیته،یکم انرژی داشته باشه.
ولم کن.الان میام تو رو میزنما!
&باشه،باشه!خب از امروز باید عملیات رو شروع کنیم.اول اینکه دیدیش لبخند بزن.خیلی نگاهش نکن که فکر نکنه تو هدفت تز ارتباط باهاش چیه.باید اول باهاش دوست معمولی باشی.بعد کم کم مخشو میزنیم.باشه؟!
باشه!
اومدم هدبندم رو بردارم که صداش دوباره اومد
&راستی،موهات رو کج کن.اینجوری قشنگ تر و دخترونه تره!به قول بعضیا میشه گفت کیوت تره!
چشمام رو تو حدقه چرخوندم و باشه ی بی حوصله ای گفتم. موهام رو کج کردم و به خودم نگاه کردم.خوشم نیومد!ولی مجبورم!
با بقیه ی بچه ها رفتیم کمپانی و روز با کلاس زبان کره ای فقط برای من شروع شد!سر کلاس نشستم.همون اول کاری نمی تونستم بعضی از حروف رو درست تلفظ کنم.و به همین خاطر اون معلم تا تونست به من تکلیف داد و همینطور معلمای بعدی.سر کلاس رقص که به معنای واقعی انرژیم رفته بود.دیگه آخرای روز بود و من هنوز اون آیدل رو ندیده بودم.هرچقدر چشم چشم می کردم بازم نمی دیدمش.
شب که شد ایسول اومد پیشم.
+نمیای؟!
نه
+چرا؟!
باید روی این حرکات رقص کار کنم.امشب دیر میام.
+واو!از اول کاری داری تلاش می کنی!
و یه لبخند زدو بعد از خداحافظی رفت.حالا من بودم و یه کمپانی خالی.هدفونم رو دراوردم و آانگ رو پخش کردم.رفتم توی سالن رقص که دیدمش.متعجب داشت نگاهم می کرد.
#سلام.
سلام.
#تو کارآموزی؟!
آره
#تازه واردی چون تا حالا ندیدمت!
از دیدن که دیدین ولی بله تازه واردم.
#خب...شاید اولین دیدارمون خوب نبود ولی من دوست ندارم که با کسی بی دلیل بد باشم پس
و دستشو آورد بالا و ردبه روم گذاشت.
#موافقی یه شروع خوب دوباره داشته باشیم؟!
موافق بودم؟! مطمئن نبودم.من دوست ندارم با کسی که نمی شناسمش خوب باشم ولی خب با این آقا باید باشم پس دستمو جلو آوردم و یه لبخند مصنوعی زدم.
(فردا):
چشمام رو باز کردم.نوری که از پنجره میومد مستقیم روی چشمام بود و نمیذاشت که بخوابم.بلند شدم و پرده رو کشیدم.رفتم سراغ لباسام و یکیشون رو شانسی برداشتم.حتی حوصله ی انتخاب کردن هم نداشتم.دستگاهی رو که با سوزی باهاش ارتباط برقرار می کردم رو توی گوشم گذاشتم.
&هستی؟
آره.
&چرا یانقدر بی حالی؟!روز اول کارآموزیته،یکم انرژی داشته باشه.
ولم کن.الان میام تو رو میزنما!
&باشه،باشه!خب از امروز باید عملیات رو شروع کنیم.اول اینکه دیدیش لبخند بزن.خیلی نگاهش نکن که فکر نکنه تو هدفت تز ارتباط باهاش چیه.باید اول باهاش دوست معمولی باشی.بعد کم کم مخشو میزنیم.باشه؟!
باشه!
اومدم هدبندم رو بردارم که صداش دوباره اومد
&راستی،موهات رو کج کن.اینجوری قشنگ تر و دخترونه تره!به قول بعضیا میشه گفت کیوت تره!
چشمام رو تو حدقه چرخوندم و باشه ی بی حوصله ای گفتم. موهام رو کج کردم و به خودم نگاه کردم.خوشم نیومد!ولی مجبورم!
با بقیه ی بچه ها رفتیم کمپانی و روز با کلاس زبان کره ای فقط برای من شروع شد!سر کلاس نشستم.همون اول کاری نمی تونستم بعضی از حروف رو درست تلفظ کنم.و به همین خاطر اون معلم تا تونست به من تکلیف داد و همینطور معلمای بعدی.سر کلاس رقص که به معنای واقعی انرژیم رفته بود.دیگه آخرای روز بود و من هنوز اون آیدل رو ندیده بودم.هرچقدر چشم چشم می کردم بازم نمی دیدمش.
شب که شد ایسول اومد پیشم.
+نمیای؟!
نه
+چرا؟!
باید روی این حرکات رقص کار کنم.امشب دیر میام.
+واو!از اول کاری داری تلاش می کنی!
و یه لبخند زدو بعد از خداحافظی رفت.حالا من بودم و یه کمپانی خالی.هدفونم رو دراوردم و آانگ رو پخش کردم.رفتم توی سالن رقص که دیدمش.متعجب داشت نگاهم می کرد.
#سلام.
سلام.
#تو کارآموزی؟!
آره
#تازه واردی چون تا حالا ندیدمت!
از دیدن که دیدین ولی بله تازه واردم.
#خب...شاید اولین دیدارمون خوب نبود ولی من دوست ندارم که با کسی بی دلیل بد باشم پس
و دستشو آورد بالا و ردبه روم گذاشت.
#موافقی یه شروع خوب دوباره داشته باشیم؟!
موافق بودم؟! مطمئن نبودم.من دوست ندارم با کسی که نمی شناسمش خوب باشم ولی خب با این آقا باید باشم پس دستمو جلو آوردم و یه لبخند مصنوعی زدم.
۶.۵k
۱۹ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.