Part
Part17✨
یونگی: چی گفتیییی(داد)
ا.ت: بای بای ما رفتیممم..
یونگیی: ا.تتتتتت بیا اینجا.. کاریت ندارم..
ا.ت: یونگیی .. گمشوو
یونگی: ا.ت .. این .. این قرصا رو تو مصرف میکنی؟!بخاطر همین بچه دار نمیشدیم؟
ا.ت: خوو..ب من
یونگی: حرففف بزننن (داد)
ا.ت: میزاری اخهه هی داد میزنی..
یونگی: تو با اینکه میدونستی بچه میخام ازت بازم اینکارو کردی؟؟ گمشوووو از خونه من بیرونننن الاننن(داد)
ا.ت: میذاری توضیح بدم یا ن؟
یونگی:چیو توضیح بدی هوم؟؟ من فک میکرد عقیمم که نمیتونیم بچه دار شیم نگو خانوم نمیخاد از من بچه دار شههه معلوم نیس عاشق کی شده دوبارهه..
ا.ت: مواظب حرف زدنت باششش.. من چند بار عاشق شدم که این دومیش باشهه .. آقای مین من نمیدونیتم شما همچین آدمی هستین که منو فقط بخاطر بچه میخاستینن..
یونگی: ارهههه فقط بخاطر وارثمون میخاستم الان که میبینم لیاقتشم نداریی گمشوو بیرونننن(داد)
ا.ت: کاری میکنم که هیچوقت نتونی مارو دوباره اذیت کنی .. و هیچوقتم نمیتونی ببینیمون آقای مین ..!!
یونگی: شما؟؟ چرا چرت میگیی موضوع چیه؟؟
ا.ت: هیچی .. چمدونمو بده ببیتم خدافظ برا همیشه ..(حلقمو در آوردم و گداشتم دستش که دستمو گرفت..)
یونگی: ا.ت منظورت چیه؟؟ چیزی ازم مخفی میکنی بگوو ببینم چته ..
ا.ت: ولم کن.. کاش از همون اولش جدا میشدم ازت تا عذاب وجدان نمیگرفتم الان ... دختر خالم اونجا وایستادع منتظره توعه ... اون برای همسری تو و بچه دار شدنت بهترین گزینه اس .. (دستمو از دستش کشیدم و سوار ماشینم شدم و بعد از اینکه من از خونه خارج شدم دختر خالمو از آینه دیدم که رفت پیش یونگی و بغلش کرد بغض بدی گرفته بودم و رفتم کنار ساحل پارک کردم و تو ماشین سرمو رو فرمون گذاشتم سعی داشتم خودمو از فشار اعصبی و استرس جدا کنم .. دلم میخاست گریه کنم ولی نه من باید قوی باشمم حتی شده بخاطر این کوچولو ..
یونگی: چی گفتیییی(داد)
ا.ت: بای بای ما رفتیممم..
یونگیی: ا.تتتتتت بیا اینجا.. کاریت ندارم..
ا.ت: یونگیی .. گمشوو
یونگی: ا.ت .. این .. این قرصا رو تو مصرف میکنی؟!بخاطر همین بچه دار نمیشدیم؟
ا.ت: خوو..ب من
یونگی: حرففف بزننن (داد)
ا.ت: میزاری اخهه هی داد میزنی..
یونگی: تو با اینکه میدونستی بچه میخام ازت بازم اینکارو کردی؟؟ گمشوووو از خونه من بیرونننن الاننن(داد)
ا.ت: میذاری توضیح بدم یا ن؟
یونگی:چیو توضیح بدی هوم؟؟ من فک میکرد عقیمم که نمیتونیم بچه دار شیم نگو خانوم نمیخاد از من بچه دار شههه معلوم نیس عاشق کی شده دوبارهه..
ا.ت: مواظب حرف زدنت باششش.. من چند بار عاشق شدم که این دومیش باشهه .. آقای مین من نمیدونیتم شما همچین آدمی هستین که منو فقط بخاطر بچه میخاستینن..
یونگی: ارهههه فقط بخاطر وارثمون میخاستم الان که میبینم لیاقتشم نداریی گمشوو بیرونننن(داد)
ا.ت: کاری میکنم که هیچوقت نتونی مارو دوباره اذیت کنی .. و هیچوقتم نمیتونی ببینیمون آقای مین ..!!
یونگی: شما؟؟ چرا چرت میگیی موضوع چیه؟؟
ا.ت: هیچی .. چمدونمو بده ببیتم خدافظ برا همیشه ..(حلقمو در آوردم و گداشتم دستش که دستمو گرفت..)
یونگی: ا.ت منظورت چیه؟؟ چیزی ازم مخفی میکنی بگوو ببینم چته ..
ا.ت: ولم کن.. کاش از همون اولش جدا میشدم ازت تا عذاب وجدان نمیگرفتم الان ... دختر خالم اونجا وایستادع منتظره توعه ... اون برای همسری تو و بچه دار شدنت بهترین گزینه اس .. (دستمو از دستش کشیدم و سوار ماشینم شدم و بعد از اینکه من از خونه خارج شدم دختر خالمو از آینه دیدم که رفت پیش یونگی و بغلش کرد بغض بدی گرفته بودم و رفتم کنار ساحل پارک کردم و تو ماشین سرمو رو فرمون گذاشتم سعی داشتم خودمو از فشار اعصبی و استرس جدا کنم .. دلم میخاست گریه کنم ولی نه من باید قوی باشمم حتی شده بخاطر این کوچولو ..
- ۱۳.۳k
- ۱۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط