پارت

#پارت_29


رفتم توی کلبه و خودمو توی تخت گوشه کلبه پرت کردم ... چرا اینطوری باهام برخورد کرد؟ میدونم حالش بده ول من چه گناهی کردم ؟ من فقط نگرانش بودم ...



فکر به این چیزا بغضو ترکوندو یهمو شروع به گریه کردم ..اصلا دست خودم نبود ، خیلی کلافه و ناراحت بودم ..


کم کم چشام گرم شدنو خوابم برد ....


ارشام


فک کنم بد گند زدم ، حتما خیلی ناراحت شده ... خودم دلیل رفتارمو نفهمیدم اما بد خراب کاری کردم ، باید از دلش در بیارم ...


رفتم توی کلبه که دیدم روی تخت خوابش برده و کتار چشماش خیسه ، خوایتم برم پیشش که یهو سرم گیج رفتو ....


چشام سیاهی رفت هیچی نفمیدم ....وقتی به زمین خوردم صدای بدی درست شدو بعدش .... دیگه هیچی نفهمیدم ...



+ ارشام ... ارشام پاشو .. چت شده پاشو ، تورو خدا پاشو ارشامم


صدای ایتک بود ، توی سرم صداش میپیچید ... به زور یکم لای چشامو باز کردم ... صورتش جلوی صورتم بود ...

+ ارشام خوبی ؟ چت شد؟


- ..خ..وبم ...
دیدگاه ها (۳)

#پارت_30 + چجوری خوبی هان ؟ - ایتک خوابم میاد + خب ،،، خب پا...

#پارت_31( چن روز بعد ) رفتم شرکتو کارای اونجا رو یکم اوکی کر...

#پارت_28بدون اینکه اجازه یه کلمه حرف زدن به پدرشو بده یه نفس...

#پارت_27+ول رسما پشمانم ریخت - چیرا خب ؟ + عجب دورغ گوی خفنی...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_251اروم خودمو بهش نزدی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط