پارت

#پارت_30


+ چجوری خوبی هان ؟


- ایتک خوابم میاد


+ خب ،،، خب پاشو ،،، پاسو برو روی تخت بخواب



کمکم کرد بلند شدمو روی تخت خوابیدم ...

وقتی پاشدم ایتک داست وسایلو جم میکرد ..

- چی میکنی ایتکم ؟


+ همین امروز برمیگردیم فهمیدی !


- یعنی چی دختر خوشگلم


+ چی یعنی چی ... بابا تو چت شده ارشام اصلا حواست هست ، اون از وضع شرکتو تو اومدی اینجا ، اینم از حالت همش سرفه میکنیو سرگیجه داری چن روزم هست کم غذا میخوری ....


+ فکردی احمقی چیزی هستم هان ، لعنتی من زنتم نگرانتم اه ...


بغض کرده بود ، خودمم نمدونستم توی این چن وقت چم شده ،،، چن وقت پیش بابام مجبورم کرد با برادرم شریک بشم اونم شرکتیو که برای سرپا کردنش از تمام زندگیم مایه گذاشته بودم ....

رفتمو توی بغلم گرفتمش ...

- باشه تو اروم باش برمیگردیم ...
دیدگاه ها (۴)

#پارت_31( چن روز بعد ) رفتم شرکتو کارای اونجا رو یکم اوکی کر...

#پارت_32× خب این چیزایی که ازمایش نشون میده شما ، متاسفانه م...

#پارت_29رفتم توی کلبه و خودمو توی تخت گوشه کلبه پرت کردم ......

#پارت_28بدون اینکه اجازه یه کلمه حرف زدن به پدرشو بده یه نفس...

time eout

قلب یخیپارت ۱۰از زبان ا/ت:غذامون تموم شد منم میخواستم برم دس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط