رمان همسر اجباری پارت شصت وهفتم
#رمان_همسر_اجباری #پارت_شصت وهفتم
آنا آروم باش به این فکر کن که زود خوب میشی.بیا دست منو بگیرو دردتو رو این خالی کن.
قطره سوم.آنادستمو گرفته بود فشار داد انگار دردش خیلی بده و قطره چهارم ک ریختم زدم داغونش کردم کمرشو
از درد برداشت.نمیدونم اون لحظه چرا و حتی نمیدونم چم شده بود که دوچشم آنارو بوسیدم خودمم تعجب کردم
از این رفتارم لبام خیس شده بود حتما مال اشکای انا بودن.انقد بهم ریخته بودم که بی حرف سر آنا رو از رو پام
برداشتم و رفتم لباسامو عوض کردم که برم شرکت کیف و بر نداشته آنا صدام زدو یه لیوان آب پرتقال داد دستم
طبق معمول.و منم سر کشیدمش.و دوتا شکالت انداخت تو جیبیم.این آنا کله اش پوکه واگرنه اگه پوک نبود انقد
مهربون نبود مهربون بودن تو این دوره زمونه واسه آدما عکس العملی جز اینکه سوءاستفاده کنن نداره. با خدافظی
از خونه اومدم بیرون دیگه حتی از زانتیام متنفر بودم بخاطر اینکه با زیبا کلی ازش خاطره دارم.من کال عشق زانتیا
بودم شاید از لحاظ مالی واسه یه ماشین بهتر دیگه مشکلی نداشتم اماهیچی اندازه زانتیا ب دلم نمینشست.یه سر
رفتم گالری های اتو مبیل.چندتایی که نگاه کردم هیچی دلمو نگرفت اما دست آخری یه آزرای مشکی برداشتم.رفتم
شرکت با ورودم به اتاق، احسان و پشت میزم دیدم که داشت روزنامه میخوند .احسان خان تو بازم تکیه بر جای
بزرگان زدی.احسان روز نامه رو اورد پایین که گفت نه انگار دیشب واقعا بهت خوش گذشته داداش.از همونجا کیف
دستیمو پرت کردم سمتش که تو هوا قاپیدش.احسان مامانت وقتی تورو به دنیا اورده ویارش چی بوده.من ک فکر
میکنم.ویارش به زبون کله پاچه بوده که تو انقد زبون درازی میکنی و حرافی.نخیرشم مامانم سیب خورده که
همچین پسرزیبای باشخصیتی داره من ک زیبایی روصورتت نمیبینم
-از بس حسودیو چشم دیدن زیبایی منو نداری .
وووای احسان واسه هر حرفی یه جواب داری برو بیرون بگو سالن جلسه رو مرتب کنن االن مهمونا میرسن.
...
مشغول تنظیم نمودار ها بودم که در اتاقم زده شد
آقای مدرس خانم سوء شین اومدن.
خانم سو شین دیگه کیه
دختر همون آقایی که طرف معامله های کره ایتونه.سو کیم. ایشون به جای پدرشون اومدن دومین سهام دار شرکت
بعد از پدرشون.
بگو بیاد داخل.
تقه ای به در خورد و منم نمودار هامو مرتب کردم و گذاشتم داخل پوشه.
بفرمایید
سالم
Comments please
آنا آروم باش به این فکر کن که زود خوب میشی.بیا دست منو بگیرو دردتو رو این خالی کن.
قطره سوم.آنادستمو گرفته بود فشار داد انگار دردش خیلی بده و قطره چهارم ک ریختم زدم داغونش کردم کمرشو
از درد برداشت.نمیدونم اون لحظه چرا و حتی نمیدونم چم شده بود که دوچشم آنارو بوسیدم خودمم تعجب کردم
از این رفتارم لبام خیس شده بود حتما مال اشکای انا بودن.انقد بهم ریخته بودم که بی حرف سر آنا رو از رو پام
برداشتم و رفتم لباسامو عوض کردم که برم شرکت کیف و بر نداشته آنا صدام زدو یه لیوان آب پرتقال داد دستم
طبق معمول.و منم سر کشیدمش.و دوتا شکالت انداخت تو جیبیم.این آنا کله اش پوکه واگرنه اگه پوک نبود انقد
مهربون نبود مهربون بودن تو این دوره زمونه واسه آدما عکس العملی جز اینکه سوءاستفاده کنن نداره. با خدافظی
از خونه اومدم بیرون دیگه حتی از زانتیام متنفر بودم بخاطر اینکه با زیبا کلی ازش خاطره دارم.من کال عشق زانتیا
بودم شاید از لحاظ مالی واسه یه ماشین بهتر دیگه مشکلی نداشتم اماهیچی اندازه زانتیا ب دلم نمینشست.یه سر
رفتم گالری های اتو مبیل.چندتایی که نگاه کردم هیچی دلمو نگرفت اما دست آخری یه آزرای مشکی برداشتم.رفتم
شرکت با ورودم به اتاق، احسان و پشت میزم دیدم که داشت روزنامه میخوند .احسان خان تو بازم تکیه بر جای
بزرگان زدی.احسان روز نامه رو اورد پایین که گفت نه انگار دیشب واقعا بهت خوش گذشته داداش.از همونجا کیف
دستیمو پرت کردم سمتش که تو هوا قاپیدش.احسان مامانت وقتی تورو به دنیا اورده ویارش چی بوده.من ک فکر
میکنم.ویارش به زبون کله پاچه بوده که تو انقد زبون درازی میکنی و حرافی.نخیرشم مامانم سیب خورده که
همچین پسرزیبای باشخصیتی داره من ک زیبایی روصورتت نمیبینم
-از بس حسودیو چشم دیدن زیبایی منو نداری .
وووای احسان واسه هر حرفی یه جواب داری برو بیرون بگو سالن جلسه رو مرتب کنن االن مهمونا میرسن.
...
مشغول تنظیم نمودار ها بودم که در اتاقم زده شد
آقای مدرس خانم سوء شین اومدن.
خانم سو شین دیگه کیه
دختر همون آقایی که طرف معامله های کره ایتونه.سو کیم. ایشون به جای پدرشون اومدن دومین سهام دار شرکت
بعد از پدرشون.
بگو بیاد داخل.
تقه ای به در خورد و منم نمودار هامو مرتب کردم و گذاشتم داخل پوشه.
بفرمایید
سالم
Comments please
۵.۴k
۰۵ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.