رمانهمسراجباری پارتشصت ونهم

#رمان_همسر_اجباری #پارت_شصت ونهم
آهنگ ابی به نام حبس : کسی که به حبس می بره آدمو
نمی دونه دلواپسی میگیره یه مادر که دلتنگ فرزندشه نبینه جگرگوششو میمیره کسی که به حبس برده این
عاشقو نمیدونه چشمای تو پشتمه با ایما اشاره رسدوندن به تو که جرمم گره کردنِ مشتمه روزایی که وقت مالقاتیه
یه شیشه زخیم کرده این دوریو تو از پشت شیشه نگاهم کن و منم دست میزارم رو دستای تو تو گوشی رو بردار و
چیزی بگو بگو کوچمون رو به آزادیه بگو دلخوشم کن به راست و دروغ خرابه بگو رو به آبادیه روزایی که وقت
مالقاتیه یه شیشه زخیم کرده این دوریو تو از پشت شیشه نگاهم کن و منم دست میزارم رو دستای تو تو گوشی رو
بردار و حرفی بزن منم عاشقونه نگات میکنم شبی که تو سلول تنهاییم به جای نگهبان صدات میکنم چه دیواری
افتاده بین من و تو و آدمایی که پیشِ منن همه لیلی ها مثل تو نیستن خیلیا قید مجنونو این تو زدن شبیه یه
تنهاییه واقعی تو فصل بهارم گلِ کاشیه میخوام حس کنی درد این ادمو که از متن رفته توی حاشیه روزایی که وقت
مالقاتیه یه شیشه زخیم کرده این دوریو تو از پشت شیشه نگاهم کن و منم دست میزارم رو دستای تو تو گوشی رو
بردار و حرفی بزن منم عاشقونه نگات میکنم شبی که تو سلول تنهاییم به جای نگهبان صدات میکنم
وقتی تموم شد بی اراده اشکام جاری شد.این آهنگ ابی رو بابام خیلی دوست داشت یه بار که باهام قهر بود واسه
این که باهام آشتی کنه خوندم . یه بوسه روساز زدم و بازم گذاشتمش سرجاش از دوازده سالگی ساز میزدم. و
هروقت خسته میشدم میبوسیدمش و میزاشتمش سرجاش جارو برقی رو برداشتم و رفتم تو اتاق خودمم جارو زدم
و اومدم بیرون زنگ زدم ب آریا گفتم غذا قرمه سبزیه احسانم بیار بیاید خونه.
دلم واسه بابام تنگ شده بود شدیدا خیلی دلتنگ بود انقد گریه کردم سرم درد میکرد زیر غذارو خاموش کردمو
رفتم تواتاق آریا دراز کشیدم .
...
با صدای حرف زدن دونفر از خواب بیدارشدم اما ازسرجام تکون نخوردم.صدای آریا داشت بهم نزدیک میشد خودمو
زدم به خواب آریا اومد تو اتاق وقتی دید من خوابم اومد جلو یه نگاه دقیق ب باند روی بینیم کردو رفت سمت کمد
رو برویی.ای وای میخواد لباسشو عوض کنه .دوس داشتم چشامو ببندم اما نمیدونم چرا کنجکاوانه نگاه کردم. چشام
تقریبا بسته بودن. پیرهنو که در اورد بدن آریا رو تا حاال ندیده بودم و رکابی رو از تنش در اورد و ضربان قلبم تو
دهنم بود تند تند میزد واقعا آریا به معنی تمام قلبمو گرفته بود
Comments please
دیدگاه ها (۲)

#رمان_همسر_اجباری #پارت_هفتادماما یه عشقی بود که خودمم انتظا...

#رمان_همسر_اجباری #پارت_هفتاده و یکآنا..... -من از داداش ند...

#رمان_همسر_اجباری #پارت_شصت و هشتمسرمو بلند کردم ک دیدم بله ...

#رمان_همسر_اجباری #پارت_شصت وهفتمآنا آروم باش به این فکر کن ...

صدای پات رو میشنوم که از دور داری میای. ینی خیلی‌وقت بود که ...

اولا که خدایا دعا میکنم بمیرم تا زنده باشمآخه چرا تهمت م...

نمیدونم راجب این مسئله شنیدین یا نهمن دقیقق نمیدونم که این خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط