my baby girl
my baby girl
Part;۳۰
season:۲
________________________________
( ۶ روز بعد)
لونا" ۶ روز گذشته و من هرشب باید برم زیر خوابی فقط یه روز مونده دلم درد میکنه و پاهام از درد داره میترکه فقط میخوام زود تموم بشه و برم خونه پیش بابام اصلا برام مهم نیست وقتی برم پیش باباک قرار چه اتفاقی بیوفته فقط میخوام زود از اینجا خلاص شم... الان ساعت ۱۰ شبه. و این آخرین شبیه که باید برم زیر خواب یکی بشم و دیگه عادت کردم فقط باید درد بکشم آماده شدم که جونگکوک اومد داخل
جونگکوک: امشب تو باید بری خونه یکی مثل همیشه ولی اون دیگه دنبالت نمیاد تو باید بری پیشش
لونا: من.... خب میشه بگی کیه
جونگکوک: میری اونجا میبینیش زود باش برو پایین کای منتظرته
لونا: باشه فقط فردا دیگه من میرم پیش بابام دیگه مگه نه
جونگکوک: آره برو
لونا رفت پایین و سوار ماشین کای شد
لونا: کای! تو میدونی قراره کجا بریم؟
کای: خونه بززگترین مافیا
لونا: لعنتی... (اروم*
کای: چیزی گفتی ؟
لونا: نه
لونا" کیر توش اونم مثل این وحشیه عوضی ها
لونا"" بعد چندمین رسیدم و پیاده شدم
کای: موفق باشی
لونا" یه عمارت خیلی بزرگ بود حتا بزرگتر از خونهی جونگکوک شبیه کاخ سفید بود همینطور داشتم خونه رو برنداز میکردم که یهو یه آقاهه اومد جلوم
☆: سلام خانم
لونا: سلام
☆: فک کنم شما باید مهمون آقای مین باشید
لونا: آره فک کنم
☆: بفرمایید من راهنماییتون میکنم
لونا: ممنون
لونا همراه اون آقا رفت داخل
☆: بفرمایید داخل این اتاق
لونا: اتاق؟
☆: بله اینجا اتاق مهمان های آقای مین هست اینجا منتظر باشید تا خودشون بیان
لونا: اها ممنون
لونا" اتاق ش خیلی بزرگ بود اندازه خونه بابام بود نشستم رو مبل و منتظر شدم
ادامه دارد....
شرط پارت بعد= ۳۵ لایک
Part;۳۰
season:۲
________________________________
( ۶ روز بعد)
لونا" ۶ روز گذشته و من هرشب باید برم زیر خوابی فقط یه روز مونده دلم درد میکنه و پاهام از درد داره میترکه فقط میخوام زود تموم بشه و برم خونه پیش بابام اصلا برام مهم نیست وقتی برم پیش باباک قرار چه اتفاقی بیوفته فقط میخوام زود از اینجا خلاص شم... الان ساعت ۱۰ شبه. و این آخرین شبیه که باید برم زیر خواب یکی بشم و دیگه عادت کردم فقط باید درد بکشم آماده شدم که جونگکوک اومد داخل
جونگکوک: امشب تو باید بری خونه یکی مثل همیشه ولی اون دیگه دنبالت نمیاد تو باید بری پیشش
لونا: من.... خب میشه بگی کیه
جونگکوک: میری اونجا میبینیش زود باش برو پایین کای منتظرته
لونا: باشه فقط فردا دیگه من میرم پیش بابام دیگه مگه نه
جونگکوک: آره برو
لونا رفت پایین و سوار ماشین کای شد
لونا: کای! تو میدونی قراره کجا بریم؟
کای: خونه بززگترین مافیا
لونا: لعنتی... (اروم*
کای: چیزی گفتی ؟
لونا: نه
لونا" کیر توش اونم مثل این وحشیه عوضی ها
لونا"" بعد چندمین رسیدم و پیاده شدم
کای: موفق باشی
لونا" یه عمارت خیلی بزرگ بود حتا بزرگتر از خونهی جونگکوک شبیه کاخ سفید بود همینطور داشتم خونه رو برنداز میکردم که یهو یه آقاهه اومد جلوم
☆: سلام خانم
لونا: سلام
☆: فک کنم شما باید مهمون آقای مین باشید
لونا: آره فک کنم
☆: بفرمایید من راهنماییتون میکنم
لونا: ممنون
لونا همراه اون آقا رفت داخل
☆: بفرمایید داخل این اتاق
لونا: اتاق؟
☆: بله اینجا اتاق مهمان های آقای مین هست اینجا منتظر باشید تا خودشون بیان
لونا: اها ممنون
لونا" اتاق ش خیلی بزرگ بود اندازه خونه بابام بود نشستم رو مبل و منتظر شدم
ادامه دارد....
شرط پارت بعد= ۳۵ لایک
- ۱۱.۴k
- ۰۵ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط