بگذار که سرمست و غزلخوان من و خورشید

بگذار که سرمست و غزلخوان من و خورشید

بالی بگشاییم
و به سوی تو بیاییم ...

#فریدون_مشیری
دیدگاه ها (۱)

‌ﻫﯿﭻ ﺑﯿﺸﻪ ﺍﯼ ﺑﯽ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻧﯿﺴﺖﺍﺯ ﻫﻢ ﺁﻏﻮﺷﯽ ﺑﺎ ﺑﺎﺩﻫﺎﻭ ﻫﯿﭻ ﺟﻨﮕﻠﯽ ﻋﺎ...

‌از هجوم روشنایی شیشه های درتکان می خوردصبح شد آفتاب آمدچای ...

‌‌#خواجوی_کرمانی خبرت هست که در بادیهٔ هجر تو نیستتکیه گاهم...

‌همه دانند که سودازده دلشده راچاره صبرست ولیکن چه کند قادر ن...

اعتماد کن که جهان از تو حمایت کند.همان گونه که خورشید هر صبح...

طبیعت

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط