نشستی به در نگاه کردی و منتظر موندی خوراکی میخوردی به در
نشستی به در نگاه کردی و منتظر موندی خوراکی میخوردی به در نگاه میکردی خلاصه چشمات روی در مونده بود تا اینکه صدای کلید اومد رفتی سمت در و فک کردی هانماس پس با ذوق در رو باز کردی که بلههه ب گوه قولدن افتادی
دشمن هانما جلو در بود خیلی بزرگتر و هیکلی تر از هانما بود تورو. گرفت و برد
نیم ساعت بعد از زبان هانما
وای خدا همشون رو زدیم ولی رهبرشون در رفت خدا میدونه کجاس
میخوایتم در بزنم که در باز شد
هانما:در چرا باز_
چشمام گشاد شد زیر لب گفتم:ا...ا.ت
سریع سوار موتور سدم و راه افتادم
از زبان 🫵
ریدم دهنت گودزیلا ولم کن
یارو: عه عه زشته فقط دوتا سوال دارم دوست پسرت کیه؟
ا.ت:گه اضافی*گزاشتن اهن داغ روی پات*
ا.ت:آخخخخ هق ولم کن عوضی
یارو:شاید بدتر آوردم سرت
مرده از یه کیف یه عالمه قرص تحریک کننده دراورد و کرد تو دهنت
ا.ت:کصکش
بعد چند دقیقه زیر شرتت گرمی حس کردی و عرق کردی بدنت هم بی حس شد
اون مرد هم لباسش رو دراورد و داشت کمربندش رو باز میکردکه...
یارو:صبر کن ببینم اصلا شاید زیر لین لباسای خوسگل یه چیز زشت باشه بزار اول از تو شروع کنم
لباسات رو کند غیر از لباس زیرات
یارو:خب خب بدنت سفیدههه بنظرم خوب_
...:ولششش کن انگل
فلش بک
از زبان هانما
رسیدم اونجا در رو باز کردم رفتم داخل این چندتا آدم ضعیف جلوم رو کشتم حتی براشون امان حرف زدن هم نزاشتم رفتم طبقه بالا با چیزی ک دیدم عصابم خطخطی تر شد
پایان فلش بک
هانما با صدای ترسناک و نیشخند ترسناک:میکشمت
با تمام زورش یه لگد زد یارو پرت شد هانما رفت طرفش و پاهاش رو گزاشت روی کی*ر مرده
یارو:آخخخخخ ارباب ببخشید
هانما:کثیف آدم فروش
یارو :لطفا گه خورد_
کردن چاقو داخل قلبش
هانما:کاش زودتر نیمردی بی لیاقت
بعد اومد طرف تو با تمام زورش بوسیدتت
هانما:چطور اومد داخل
ا.ت هم که چیزی نمیفهمید و حالش بد بود نتونست حرف بزنه هانما هم فهمید براید کت گنگش رو دراورد و پوشوند تن اون خودش بدون لباس موند
ا.ت:ها...هانما تو؟؟؟
هانما:تو مهم تری
بعد سوارش کرد روی موتوی یعنی ا.ن رو جلوی خودش نشوند و خودشم موتور رو روند تا خونه وقتی رسیدن خونه هانما ا.ت رو گزاشت روی تخت مبخواست بره
ا.ت:هانما حالم خرابه کمک کن بهت...نی..نیاز دارم
هانما هم تا اینو گفت چشماش درشت شد و چیزش فعال شد و انگار میخواست شرتش رو جر بده
هانما:چشم بیبی
هانما رفت سمت ا.ت اون لباس گنگ رو دراورد و وحشیانه بوسیدنتش
ا.ت:ها...هانما یواش
هانما:نه نه
بعد دستش رو برد روی عضو ا.ت و مالشش میداد و ا.ت رو می بوسید
بعد شلوار خودش رو دراورد و شرت ا.ت رو هم دراورد بعد شرت خودش رو و سریع و بدون کاندوم وارد کرد
ا.ت:اههه هی یکم سریعتر
هانما هم به خواسته ا.ت عمل کرد تا میتونست محکم ضربه میزد سینه های ا.ت رو فشار میداد و قبل از اینکه بریزه تو ا.ت سریع کشید بیرون
هانما نشست لبه تخت ا.ت هم نگاهش میکرد
هانما:بیا
ا.ت هم فهمید بلند شد و براش ساکید تا هانما ارضا بشه بعد از ارضا شدن هانما ، هاننا ا.ت رو برداشت و گزاشت روی تخت و کنارش خوابید
هانما:شب بخیر ریزه میزه
دشمن هانما جلو در بود خیلی بزرگتر و هیکلی تر از هانما بود تورو. گرفت و برد
نیم ساعت بعد از زبان هانما
وای خدا همشون رو زدیم ولی رهبرشون در رفت خدا میدونه کجاس
میخوایتم در بزنم که در باز شد
هانما:در چرا باز_
چشمام گشاد شد زیر لب گفتم:ا...ا.ت
سریع سوار موتور سدم و راه افتادم
از زبان 🫵
ریدم دهنت گودزیلا ولم کن
یارو: عه عه زشته فقط دوتا سوال دارم دوست پسرت کیه؟
ا.ت:گه اضافی*گزاشتن اهن داغ روی پات*
ا.ت:آخخخخ هق ولم کن عوضی
یارو:شاید بدتر آوردم سرت
مرده از یه کیف یه عالمه قرص تحریک کننده دراورد و کرد تو دهنت
ا.ت:کصکش
بعد چند دقیقه زیر شرتت گرمی حس کردی و عرق کردی بدنت هم بی حس شد
اون مرد هم لباسش رو دراورد و داشت کمربندش رو باز میکردکه...
یارو:صبر کن ببینم اصلا شاید زیر لین لباسای خوسگل یه چیز زشت باشه بزار اول از تو شروع کنم
لباسات رو کند غیر از لباس زیرات
یارو:خب خب بدنت سفیدههه بنظرم خوب_
...:ولششش کن انگل
فلش بک
از زبان هانما
رسیدم اونجا در رو باز کردم رفتم داخل این چندتا آدم ضعیف جلوم رو کشتم حتی براشون امان حرف زدن هم نزاشتم رفتم طبقه بالا با چیزی ک دیدم عصابم خطخطی تر شد
پایان فلش بک
هانما با صدای ترسناک و نیشخند ترسناک:میکشمت
با تمام زورش یه لگد زد یارو پرت شد هانما رفت طرفش و پاهاش رو گزاشت روی کی*ر مرده
یارو:آخخخخخ ارباب ببخشید
هانما:کثیف آدم فروش
یارو :لطفا گه خورد_
کردن چاقو داخل قلبش
هانما:کاش زودتر نیمردی بی لیاقت
بعد اومد طرف تو با تمام زورش بوسیدتت
هانما:چطور اومد داخل
ا.ت هم که چیزی نمیفهمید و حالش بد بود نتونست حرف بزنه هانما هم فهمید براید کت گنگش رو دراورد و پوشوند تن اون خودش بدون لباس موند
ا.ت:ها...هانما تو؟؟؟
هانما:تو مهم تری
بعد سوارش کرد روی موتوی یعنی ا.ن رو جلوی خودش نشوند و خودشم موتور رو روند تا خونه وقتی رسیدن خونه هانما ا.ت رو گزاشت روی تخت مبخواست بره
ا.ت:هانما حالم خرابه کمک کن بهت...نی..نیاز دارم
هانما هم تا اینو گفت چشماش درشت شد و چیزش فعال شد و انگار میخواست شرتش رو جر بده
هانما:چشم بیبی
هانما رفت سمت ا.ت اون لباس گنگ رو دراورد و وحشیانه بوسیدنتش
ا.ت:ها...هانما یواش
هانما:نه نه
بعد دستش رو برد روی عضو ا.ت و مالشش میداد و ا.ت رو می بوسید
بعد شلوار خودش رو دراورد و شرت ا.ت رو هم دراورد بعد شرت خودش رو و سریع و بدون کاندوم وارد کرد
ا.ت:اههه هی یکم سریعتر
هانما هم به خواسته ا.ت عمل کرد تا میتونست محکم ضربه میزد سینه های ا.ت رو فشار میداد و قبل از اینکه بریزه تو ا.ت سریع کشید بیرون
هانما نشست لبه تخت ا.ت هم نگاهش میکرد
هانما:بیا
ا.ت هم فهمید بلند شد و براش ساکید تا هانما ارضا بشه بعد از ارضا شدن هانما ، هاننا ا.ت رو برداشت و گزاشت روی تخت و کنارش خوابید
هانما:شب بخیر ریزه میزه
۱۲.۱k
۰۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.