عکس سئوجون=اسلاید 2
پدر من؟🐻✨پارت 5🐻✨
ویو سئوجون
عمو ازم خواست دروبر دخترش که فکر کنم اسمش ا/ت بود آره بعد از خوش آمد گویی به تمامی مهمان ها داشتم کیک رو برش میدادم که در عمارت با شتاب باز شد
ویو ا/ت
کنار ابا وایساده بودم سئوجون داشت کیک رو میبرید که در عمارت با شتاب باز شد و یکی که خیلی شبیه ابا بود اومد تو و رفت سمت سئوجون و گفت
سوهو: عوضی تولدت رو میخواستی بدون من جشن بگیری؟ها؟
به ابا نگاه کردم که با لبخند به اون آقاعه نگاه میکرد در گوشش گفتم
+ابا اون کیه؟
_یکی دیگه از عمو هات
+برادرتونه؟
_اوهوم
&عمووو خوش اومدی
و عمو رو بغل کرد
+ابا اسم عمو چیه؟
_سوهو
+اهان
بعد کیک برید و موقع عکس انداختن شد که همه عکس انداختن منو ابا موندیم که ما رو صدا دوربرم رو دیدم ابا نبود ایش کنار سئوجون باید تنها وایسم
&ا/ت بیا فعلا عکس بنداز
دو دل بودم لعنتی اهمیت ندادم و رفتم کنار سئوجون وایستادم که عمو سوهو گفت
(علامت سوهو:#)
# شیطون دوست دخترته؟
با گفتن این حرف چشمام درشت شد
+ن..نه
# سئوجون چرا زودتر نگفتی ها؟
&عمو دوست دخترم نیست
# پس کیه؟
_دختر منه
+ابا
# چی تو کی ازدواج کردی که دختر دار بشی؟ ها؟
بغض بدی گلومو چنگ میزد به خاطر همین گفتم
+من چند لحظه میرم بالا با اجازه (بغض)
و دویدم از پله ها رفتم بالا هر طور شده بغضم رو نگه داشتم
ویو سئوجون
اه ناراحت شد نباید اینطوری میشد دیگه تقریبا همه مهمان ها رفته بودند عمو تهیونگ گفت
_سئوجون برو پیشش منم به این عقل کر توضیح بدم داستان چیه اخه احمق میمردی دو روز زودتر به من بگی داری میای؟دخترمنو ناراحت کردی ها؟(عصبی)
# وا داستان چیه ؟
& من رفتم پیش ا/ت
رفتم بالا پیش ا/ت حدس زدم اولین اتاقی که ببینه میره توش
در اتاقم رو باز کردم تا منو دید از رو تخت بلند شد
& خوبی؟
+اع اره داشتیم میومدم
&حرف عمو رو به دل گرفتی؟
+خب اگه بکم نه دروغ گفتم ولی درک میکنم من از اول کودکیم سرزنش شدم اینا چیزی نیست
ویو سئوجون
عمو ازم خواست دروبر دخترش که فکر کنم اسمش ا/ت بود آره بعد از خوش آمد گویی به تمامی مهمان ها داشتم کیک رو برش میدادم که در عمارت با شتاب باز شد
ویو ا/ت
کنار ابا وایساده بودم سئوجون داشت کیک رو میبرید که در عمارت با شتاب باز شد و یکی که خیلی شبیه ابا بود اومد تو و رفت سمت سئوجون و گفت
سوهو: عوضی تولدت رو میخواستی بدون من جشن بگیری؟ها؟
به ابا نگاه کردم که با لبخند به اون آقاعه نگاه میکرد در گوشش گفتم
+ابا اون کیه؟
_یکی دیگه از عمو هات
+برادرتونه؟
_اوهوم
&عمووو خوش اومدی
و عمو رو بغل کرد
+ابا اسم عمو چیه؟
_سوهو
+اهان
بعد کیک برید و موقع عکس انداختن شد که همه عکس انداختن منو ابا موندیم که ما رو صدا دوربرم رو دیدم ابا نبود ایش کنار سئوجون باید تنها وایسم
&ا/ت بیا فعلا عکس بنداز
دو دل بودم لعنتی اهمیت ندادم و رفتم کنار سئوجون وایستادم که عمو سوهو گفت
(علامت سوهو:#)
# شیطون دوست دخترته؟
با گفتن این حرف چشمام درشت شد
+ن..نه
# سئوجون چرا زودتر نگفتی ها؟
&عمو دوست دخترم نیست
# پس کیه؟
_دختر منه
+ابا
# چی تو کی ازدواج کردی که دختر دار بشی؟ ها؟
بغض بدی گلومو چنگ میزد به خاطر همین گفتم
+من چند لحظه میرم بالا با اجازه (بغض)
و دویدم از پله ها رفتم بالا هر طور شده بغضم رو نگه داشتم
ویو سئوجون
اه ناراحت شد نباید اینطوری میشد دیگه تقریبا همه مهمان ها رفته بودند عمو تهیونگ گفت
_سئوجون برو پیشش منم به این عقل کر توضیح بدم داستان چیه اخه احمق میمردی دو روز زودتر به من بگی داری میای؟دخترمنو ناراحت کردی ها؟(عصبی)
# وا داستان چیه ؟
& من رفتم پیش ا/ت
رفتم بالا پیش ا/ت حدس زدم اولین اتاقی که ببینه میره توش
در اتاقم رو باز کردم تا منو دید از رو تخت بلند شد
& خوبی؟
+اع اره داشتیم میومدم
&حرف عمو رو به دل گرفتی؟
+خب اگه بکم نه دروغ گفتم ولی درک میکنم من از اول کودکیم سرزنش شدم اینا چیزی نیست
۱۲.۱k
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.