میراث ابدی 💜پـارت⁶💜 کپ👇
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جلوش زانو زدم و از شونه هاش گرفتم....
ــ پسرم اگه نریم ممکنه برای شاهزاده و دوستات اتفاقی بیفته. تو که نمیخوای براشون اتفاقی بیفته هومم؟؟؟
به فکر فرو رفت. پسرم با اینکه فقط 7سال داره خیلی باهوشه و به دوستاش اهمیت میده......
تهیونگ: باشه پدرجان.
بالاخره مراسم تاجگذاری فرا رسید. به رسم خاندان سلطنتی فرزند کوچک خاندان باید تاج را روی سر پادشاه تازه بزاره. از بچگی آرزو داشتم همین کارو کنم. تا حالا خیلی از مخالفین سعی داشتن منو به تخت بشینانند ولی من قبول نکردم. چون پادشاه بودن قدرت میخواد. رفتم روبه روی برادرم ایستادم. هر دومون به چشمانمون خیره شدیم. تاج را بر دستم گرفتم و رفتم جلوتر و تاج را بر سر پادشاه گذاشتم. همدیگرو بغل کردیم......
ــ ببخش برادر باید تنهات بزارم.
منو از خودش جدا کرد و دستاشو گذاشت رو شونه هام با نگرانی به چشام نگاه کرد........
مینهو: کجا میخوای بری؟
ــ میریم ایران. هر وقت کمکی خواستی خبرم کن.
مینهو: نه نباید بری.
ــ اگه نرم مخالفین ما رو از هم جدا میکنن.
مینهو: اگه تو بمونی زودتر میتونیم اونا را از بین ببریم.
ــ پدر گفت فعلا نمیتونیم. تا وقتی که اون میراثو پیدا کنیم اونا را از بین ببریم.
مینهو: اگه بری من تنهایی نمیتونم اون میراثو پیدا کنم. بمون کمکم کن.
ــ نه عالیجناب صلاحه که برم.
اینو گفتم و ازش فاصله گرفتمو.......
ــ زنده باد پادشاه. زنده باد پادشاه. زنده باد پادشاه.
و تعظیم کردم.....
()()()()(پانزده سال بعد)()()()()
"ایران-آتروپاتگان"
*مانیا
ایییی جوووونمممممممم. چه جیگریههههه........
ــ خوشگله بیا اینجا ببینممم.
اصلا بهم اهمیت نداد. رفتم جلوتو که فرار کرد......
ــ کجا میری وایسا فرار نکن باهات کاری ندارم فقط میخوام باهات بازی کنم.
صبر کن ببینم نکنه میخواد برم دنبالشو باهاش بازی کنم؟ آره اینه. رفتم دنبالش. نمیدونم حواسم کجا بود که به یه درخت خوردمو افتادم زمین. آخ سرم درد گرفت. دستمو گذاشتم رو سرم. سرمو بلند کردم عه اینکه درخت نیس. یه پسره. دستشو به سمتم دراز کرد......
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#لایک یادتون نرههههه💜💜💜 معرفی شخصیتها اسلاید بعدی
#میراث_ابدی
جلوش زانو زدم و از شونه هاش گرفتم....
ــ پسرم اگه نریم ممکنه برای شاهزاده و دوستات اتفاقی بیفته. تو که نمیخوای براشون اتفاقی بیفته هومم؟؟؟
به فکر فرو رفت. پسرم با اینکه فقط 7سال داره خیلی باهوشه و به دوستاش اهمیت میده......
تهیونگ: باشه پدرجان.
بالاخره مراسم تاجگذاری فرا رسید. به رسم خاندان سلطنتی فرزند کوچک خاندان باید تاج را روی سر پادشاه تازه بزاره. از بچگی آرزو داشتم همین کارو کنم. تا حالا خیلی از مخالفین سعی داشتن منو به تخت بشینانند ولی من قبول نکردم. چون پادشاه بودن قدرت میخواد. رفتم روبه روی برادرم ایستادم. هر دومون به چشمانمون خیره شدیم. تاج را بر دستم گرفتم و رفتم جلوتر و تاج را بر سر پادشاه گذاشتم. همدیگرو بغل کردیم......
ــ ببخش برادر باید تنهات بزارم.
منو از خودش جدا کرد و دستاشو گذاشت رو شونه هام با نگرانی به چشام نگاه کرد........
مینهو: کجا میخوای بری؟
ــ میریم ایران. هر وقت کمکی خواستی خبرم کن.
مینهو: نه نباید بری.
ــ اگه نرم مخالفین ما رو از هم جدا میکنن.
مینهو: اگه تو بمونی زودتر میتونیم اونا را از بین ببریم.
ــ پدر گفت فعلا نمیتونیم. تا وقتی که اون میراثو پیدا کنیم اونا را از بین ببریم.
مینهو: اگه بری من تنهایی نمیتونم اون میراثو پیدا کنم. بمون کمکم کن.
ــ نه عالیجناب صلاحه که برم.
اینو گفتم و ازش فاصله گرفتمو.......
ــ زنده باد پادشاه. زنده باد پادشاه. زنده باد پادشاه.
و تعظیم کردم.....
()()()()(پانزده سال بعد)()()()()
"ایران-آتروپاتگان"
*مانیا
ایییی جوووونمممممممم. چه جیگریههههه........
ــ خوشگله بیا اینجا ببینممم.
اصلا بهم اهمیت نداد. رفتم جلوتو که فرار کرد......
ــ کجا میری وایسا فرار نکن باهات کاری ندارم فقط میخوام باهات بازی کنم.
صبر کن ببینم نکنه میخواد برم دنبالشو باهاش بازی کنم؟ آره اینه. رفتم دنبالش. نمیدونم حواسم کجا بود که به یه درخت خوردمو افتادم زمین. آخ سرم درد گرفت. دستمو گذاشتم رو سرم. سرمو بلند کردم عه اینکه درخت نیس. یه پسره. دستشو به سمتم دراز کرد......
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#لایک یادتون نرههههه💜💜💜 معرفی شخصیتها اسلاید بعدی
#میراث_ابدی
۱۲.۶k
۱۹ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.