عشقممنوعه

#عشق_ممنوعه
#پارت_۲۸

ااول خواستم نرم اما بعد پاشدم رفتم تو اتاقش که دیدم لش شده رو تختش و بهم زل زده

_چرا اینجوری نگام میکنی

_چجوری نگاه میکنم؟

_انگار داری یه چیز با ارزش رو تو موزه میبینی

_چون همینطوره تو چیز بار ارزش منی

صورتم گر گرفت چرا داشت چرند می گفت
پسره هول لابد اینجوری دل دخترا دیگه هم میبره اما من هر دختری نیستم با پر رویی تمام رفتم کنارش روی تخت نشستم و اونم همونطور رو تخت دراز کشیده بود و دستشو گزاشته بو. زیر سرش و سرش بالا اومده بود

البته الان به جز سرش با حرکت من ابروهاش هم بالا رفت

_بچه خیلی پرویی

_بچه عمته بی ادب

_باشه باشه عصبانی نشو

بعد با صدای آرامی گفت:
_گرچه عصبانیت هم قشنگه

با این حرفش سرم رو محکم و سریع به سمتش برگردونم که مطمئن بودم صدای تقش رو شنیدم و...
دیدگاه ها (۰)

#عشق_ممنوعه #پارت_۲۹ سرمو سریع به طرفش برگردوندم و گفتم:_چی ...

#عشق_ممنوعه#پارت_۳۰تا خواستم جواب بدم شایان گوشی و ازم قاپید...

#عشق_ممنوعه #پارت_۲۷ با تکون سرم گفتم باشه و خواستم بشینم که...

#عشق_ممنوعه #پارت_۲۶همینجوری داشتم گریه میکردم که شنیدم شایا...

خیانت

تکپارتی درخواستی مت زده تو دهن ا/ت(هنوز دوستن ) اونم یدونه...

فاصله ای برای زنده ماندن جیمین روی زانوهایش جلوی من ماند، مث...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط