عشقممنوعه
#عشق_ممنوعه
#پارت_۲۶
همینجوری داشتم گریه میکردم که شنیدم شایان آروم صدام کرد
_هلن هلن خوبی؟
چرا داری گریه میکنی
یاخدا این چجوری شنیدم من داشتم گریه میکردم خودمم صدای گریه خودمو نمیشنیدم
_خوبم بخواب
سکوت
فکر کردم واقعا خوابید که یکدفعه تخت بالا و پایین شد و سرمو از بالشتم بیرون آوردم که دیدم شایان رو تخت نشسته و بهم نگاه میکنه
_شایان چیکار میکنی برو پایین خوبمبخواب
_خوب نیستی هلن ببینم کسی ناراحتت کرده؟
_گیریم کرده باشه میخوای چیکار کنی؟
دیدم قیافش درهم رفت و با عصبانیت غرید
_هرکی ناراحتت کرده باشه خودم حسابشو میرسم
_چرا ؟چرا می خوای حسابشو برسی
_چرا نداره هلن طاقت گریتو ندارم گریه نکن
_گریه نمیکنم برو پایین میخوام بخوابم
اشکامو پاک کردمو و دراز کشیدم و پشتمو کردم بهش حس کردم هنوز روی تخته و بعد چند دقیقه تخت بازم بالا و پایین شد و رفت پایین و اصلا یادم نمیاد کی خوابم برد وقتی بیدار شدم دیدم شایان نیست
دست و صورتمو شستم و رفتم تو آشپزخونه همه داشتن صبحانه میخوردم و خالم با دیدن من گفت
_عزیزم بیا بشین صبحانه بخور
با تکون سرم گفتم باشه و خواستم بشینم که خشکم زد...
#پارت_۲۶
همینجوری داشتم گریه میکردم که شنیدم شایان آروم صدام کرد
_هلن هلن خوبی؟
چرا داری گریه میکنی
یاخدا این چجوری شنیدم من داشتم گریه میکردم خودمم صدای گریه خودمو نمیشنیدم
_خوبم بخواب
سکوت
فکر کردم واقعا خوابید که یکدفعه تخت بالا و پایین شد و سرمو از بالشتم بیرون آوردم که دیدم شایان رو تخت نشسته و بهم نگاه میکنه
_شایان چیکار میکنی برو پایین خوبمبخواب
_خوب نیستی هلن ببینم کسی ناراحتت کرده؟
_گیریم کرده باشه میخوای چیکار کنی؟
دیدم قیافش درهم رفت و با عصبانیت غرید
_هرکی ناراحتت کرده باشه خودم حسابشو میرسم
_چرا ؟چرا می خوای حسابشو برسی
_چرا نداره هلن طاقت گریتو ندارم گریه نکن
_گریه نمیکنم برو پایین میخوام بخوابم
اشکامو پاک کردمو و دراز کشیدم و پشتمو کردم بهش حس کردم هنوز روی تخته و بعد چند دقیقه تخت بازم بالا و پایین شد و رفت پایین و اصلا یادم نمیاد کی خوابم برد وقتی بیدار شدم دیدم شایان نیست
دست و صورتمو شستم و رفتم تو آشپزخونه همه داشتن صبحانه میخوردم و خالم با دیدن من گفت
_عزیزم بیا بشین صبحانه بخور
با تکون سرم گفتم باشه و خواستم بشینم که خشکم زد...
- ۳.۱k
- ۳۱ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط