پارت(4)🙏🏻💔🥺
پارت(4)🙏🏻💔🥺
رائون:بله میخوام انجامش بدم به شرطی که شما خوب کارتو انجام بدی
جیوو:من بازیگریم عالیه😏
...
رائو:خوبه پس، غذاتو بخور سرد نشه
جیوو:اومممممممم
پرش زمانی به روز دادگاه:/
...رائون...
خیلی ناراحت بودم عشقی که نسبت به هم این همه سال داشتیم با ی اشتباه احمقانه داره از بین میره ، شاید بعضیا فکر کنن که بابا میتونی برگردی ، ولی ن من دوباره اون همه تحقیر تحمل نمیکنم
هوسوک اصلا توی این مدت نیومد پیشم هع چ توقع هایی دارم اون خودش منو از خونه انداخت بیرون
...
توی دادگاه مادر هوسک با نیشخند منو نگاه میکرد ، دخنیکه عوضی ، همیشه باعث بانی تمام مشکلاتم اون بوده، چه بهتر الان از دستش خلاص میشم
.
قاضی:خب خانم دلیل شما قانع کننده بود و میتونین از هم طلاق بگیرین فقط باید این ورقه رو امضا کنین..*رائون دلیلی بد تر از تحقیر کردنش گفته بود وگرنه دادگاه به همین راحتیا اجازه طلاق نمیداد*
رائون:بله حتما*بلند شد رفت و امضا کرد*
قاضی:خی اقای جانگنوبت شماست.. اما اوسوک اصلا بلند نمیشد
م.ه:پسرم بلند شو دیگه
هوپی:/
روز دادگاه اصلا تو حال خودم نبودم اصلا دلم نمیخواست بیام اینجا به اجبار مادرم مجبور شدم وگرنه من رائون و بیشتر از هر کسی روی زمین دوسش دارم
اون درست میگفت من خیلی زیاده روی کرده بودم
با صدای مادرم به خودم اومدم:
پسرم بلند شو
هوپی:چی؟ چشم*اونم امضا کرد*
محوطه دادگاه:/
رائون:داشتم میرفتم که یکی صدام کرد
هوپی:رائون رائون صبر کن
رائون هم وایساد:بله امرتون؟
هوپی:چرا این کارارو میکنی ها؟ مگه دوسم نداشتی؟
رائون:ببینید اقای جانگ ، چرا چرا داشتم ولی خودت خرابش کردی شاید حس من نسبت به شما از بین نره ولی دیگه کار از کار گذشته شمام برین سر خونه و زندگیتون*رائون برگشت که گریه شو هوسوک نبینه*
هوپی:ولی ما میتونیم..
رائون:برین مادرتون منتظرن.
رائون از اون دور شد و تا میوونست گریه کرد
مردم نگاش میکردن و براش افسوس میخوردن
...
م.ه:راحت شدی عزیزم ولش کن
هوپی دیگه صبرش سر اومده بود گفت:
مامان ولم کن تو کل زندگیمو نابود کردی ازت بدم میاد برو*داد جوری که همه اینارو نگاه میکردن*
...
خونه:/
خ.ه:داداش بیا غذاتو بخور
هوپی:نمیخوام ولم کن
خ.ه:ولی نخوری ضعیف میشی
هوپی:گفتم نمیخوام*داد*
خ.ه:باش نخور ، راستی بابا گفت که بگم امشب مهمونی سهام داراس اماده باش
هوپی:فهمیدم برو *خوهرش رفت و درم بست*
هوسوک بعد طلاقش تازه فهمید که اشتباه کرده (خسته نباشین)
پرش زمانی به شب:/
جیوو:رائون اماده ای؟
رائون:عاره بریم
....
رائون:بله میخوام انجامش بدم به شرطی که شما خوب کارتو انجام بدی
جیوو:من بازیگریم عالیه😏
...
رائو:خوبه پس، غذاتو بخور سرد نشه
جیوو:اومممممممم
پرش زمانی به روز دادگاه:/
...رائون...
خیلی ناراحت بودم عشقی که نسبت به هم این همه سال داشتیم با ی اشتباه احمقانه داره از بین میره ، شاید بعضیا فکر کنن که بابا میتونی برگردی ، ولی ن من دوباره اون همه تحقیر تحمل نمیکنم
هوسوک اصلا توی این مدت نیومد پیشم هع چ توقع هایی دارم اون خودش منو از خونه انداخت بیرون
...
توی دادگاه مادر هوسک با نیشخند منو نگاه میکرد ، دخنیکه عوضی ، همیشه باعث بانی تمام مشکلاتم اون بوده، چه بهتر الان از دستش خلاص میشم
.
قاضی:خب خانم دلیل شما قانع کننده بود و میتونین از هم طلاق بگیرین فقط باید این ورقه رو امضا کنین..*رائون دلیلی بد تر از تحقیر کردنش گفته بود وگرنه دادگاه به همین راحتیا اجازه طلاق نمیداد*
رائون:بله حتما*بلند شد رفت و امضا کرد*
قاضی:خی اقای جانگنوبت شماست.. اما اوسوک اصلا بلند نمیشد
م.ه:پسرم بلند شو دیگه
هوپی:/
روز دادگاه اصلا تو حال خودم نبودم اصلا دلم نمیخواست بیام اینجا به اجبار مادرم مجبور شدم وگرنه من رائون و بیشتر از هر کسی روی زمین دوسش دارم
اون درست میگفت من خیلی زیاده روی کرده بودم
با صدای مادرم به خودم اومدم:
پسرم بلند شو
هوپی:چی؟ چشم*اونم امضا کرد*
محوطه دادگاه:/
رائون:داشتم میرفتم که یکی صدام کرد
هوپی:رائون رائون صبر کن
رائون هم وایساد:بله امرتون؟
هوپی:چرا این کارارو میکنی ها؟ مگه دوسم نداشتی؟
رائون:ببینید اقای جانگ ، چرا چرا داشتم ولی خودت خرابش کردی شاید حس من نسبت به شما از بین نره ولی دیگه کار از کار گذشته شمام برین سر خونه و زندگیتون*رائون برگشت که گریه شو هوسوک نبینه*
هوپی:ولی ما میتونیم..
رائون:برین مادرتون منتظرن.
رائون از اون دور شد و تا میوونست گریه کرد
مردم نگاش میکردن و براش افسوس میخوردن
...
م.ه:راحت شدی عزیزم ولش کن
هوپی دیگه صبرش سر اومده بود گفت:
مامان ولم کن تو کل زندگیمو نابود کردی ازت بدم میاد برو*داد جوری که همه اینارو نگاه میکردن*
...
خونه:/
خ.ه:داداش بیا غذاتو بخور
هوپی:نمیخوام ولم کن
خ.ه:ولی نخوری ضعیف میشی
هوپی:گفتم نمیخوام*داد*
خ.ه:باش نخور ، راستی بابا گفت که بگم امشب مهمونی سهام داراس اماده باش
هوپی:فهمیدم برو *خوهرش رفت و درم بست*
هوسوک بعد طلاقش تازه فهمید که اشتباه کرده (خسته نباشین)
پرش زمانی به شب:/
جیوو:رائون اماده ای؟
رائون:عاره بریم
....
۹۳.۳k
۰۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.