استاد کیم فصل

استاد کیم (فصل۲)
پارت ۶۳

مینو اشک هایش جاری شدن این حرف برایه مینو خیلی سخت بود ..
آقا لی : یون وو یونهی بریم و مینو تو دیگه حق نداری بیایی عمارت ما فهمیدی تو دیگه از خانواده ما نیستی خدا کنه بدونه دیدن خانواده خودت بمیری و در حسرت اون ها بمیری ...
آقا لی همراه با خانم لی از عمارت خارج شدن یون وو سمته مینو رفت واشک هایش‌را پاک کرد بوسی رو پیشانی اش گذاشت
یون وو : فردا صبح میام پیشت باشه نگران نباش نقشه ما این بود و حل هم شد
نگاه اش را به تهیونگ دوخت و چشمکی زد دوباره ب*غل اش کردو و یونهی هم مینو را ب*غل کرد
یونهی : مبارک باشه عزیزم اومید وارم خوشبخت بشی
ب*غل اش گرفت و دم گوش اش گفت
یونهی : شب خوبی داشته باشی
مینو خنده خجالتی زد و هیچ حرفی نزد
یونهی و یون وو سمته در قدم برداشت مینو و تهیونگ تهیان همراه اون ها قدم برداشتن
مینو : من ... خب یون وو فردا میایی
یون وو : آره میام عزیزم برو و راحت بخواب باشه امروز روزه سختی داشتی
مینو بغض تو گلو اش اذیت اش میکرد
یون وو و یونهی از عمارت خارج شدن و این وسط مینو حیلی احساس غریبه ای میکرد
تهیونگ : مینو جان بریم سالون پذیرایی
تهیونگ و مینو کنار هم سمته سالون رفتن و تهیونگ رو مبل نشست مینو باز هم ایستاده بود و همش درو ور را نگاه میکرد خانم کیم با لحنه مهربانی گفت
خانم کیم : دخترم بیا بیشین چرا وایستادی
مینو سمته تهیونگ رفتن و کنارش نشست
آقا کیم : تهیونگ پسرم میدونی که چیکار کردی دیگه
تهیونگ : میدونم پدر و مسئولیتش هم رو قبلو میکنم
آقا کیم : خب برو پسرم و استراحت کن فردا صبح صحبت میکنم باشه
تهیونگ سرس تکون داد و روبه مینو کرد
تهیونگ : بریم مینو
تهیونگ بلند شد و راهی اتاق اش شد مینو هم به دنبالش قدم برداشت
تهیونگ وارد اتاق شد و مینو هم وارد شد
تهیونگ : بیا دیگه
مینو کمی خجالت زده سمته مبل رفت و نشست نیم نگاهی به اتاق انداخت
یه اتاق زیبا و جذاب بود به سلیقه تهیونگ می‌خورد
تهیونگ : فردا صبح راننده رو میفرستم تا وسایل های ترو بیارن باشه
مینو : پس من چی بپوشم باید باید لباس ها هم که نمیشه خوابید
تهیونگ سمته کمد لباس هایش رفت و هودی به رنگ مشکی را برداشت
تهیونگ : اینو بپوش باشه
مینو: بابا چی میگی این خیلی کوتاه چجوری بپوشم
تهیونگ : ناسلامتی من شوهرتم
@Yonjin953