استاد کیم فصل
استاد کیم (فصل ۲ )
پارت ۶۴
مینو : استاد خب چه ربطی داره
تهیونگ هودی را گذاشت رو تخت و سمته مینو رفت جلو اش خم شد و گفت
تهیونگ : خانم کوچولو ساکت شو و لباست رو عوض کن نکنه یادت رفته ازدواج کردیم
مینو : یعنی میگی باید ازدواج خودم رو واقعی کنیم
تهیونگ: نه اینکه خودت دلت نمیخواد
مینو یک پاش رو رو پای چپ اش گذاشت و دست اش را مبل تکیه داد با پرویی گفت
مینو : برام فرقی نداره
تهیونگ دست مینو را گرفت و از رو مبل بلند اش کرد دست هایش را ز*یره ب*-اس*ن کرد و از رو زمین بلند اش کرد
تهیونگ : میدونی همه فکر میکنن من استادم و همچنین مهربونم ولی همسرم نباید اینجوری فکر کنه
مینو دست هایش رو دوره گ*ردنه تهیونگ حلقه کرد
مینو: شوهره منم نباید منو مثل دختر های دیگی ببینه
تهیونگ : خیلی شیطونیاااااااااااا
مینو : میبینیم..!
تهیونگ سمته تخت رفت و رو تخت مینو را گذاشت و روش خ*یمه زد زیپ لباس اشرا باز کرده و سمته ل*ب هایش هجوم پیدا کرد مینو که دختری شیطونی بود و این برایش یه رویا بود که با پسری که عاشقش هست ازدواج کرده و الان رو یک تخت دراز کشیده بودن ....
با عشق ل*ب های هم را میبوسیدن رویایی بود فقد برایه تهیونگ عاشق مینو بود ولی بهش نگفته بود که دنیا را هم بهش میده
تهیونگ دل کند از ل*ب های شیرین مینو و سمته گردن مثل بوی گل بابونه که میداد سمت اش رفت و بوسی ارومی رو گ*ردن اش گذاشت و بعد از چندین بوس های از گ*ردن مینو گرفت و کم کم لباس هایش را به سمته پایین کشید
مینو : نباید من اول پیراهنت رو در بیارم
تهیونگ : اووووو شیطون بازی هات گل کردن ببینم جرعت داری یا نه
مینو دست هایش را برد سمته د*کمه های پیراهن تهیونگ و تک به تک دکمه های پیراهن اش را باز کرد و دست هایش را دوره گ*ردن تهیونگ حلقه کرد و این بار اون بود که بوسی را شروع کرد .....
((((اینجا رو با ذهنی که منحرف باشه ادامه بدین اونم بدونه نویسنده )))))
شب با را درد های که مینو کشید گذروند ...
@Yonjin953
پارت ۶۴
مینو : استاد خب چه ربطی داره
تهیونگ هودی را گذاشت رو تخت و سمته مینو رفت جلو اش خم شد و گفت
تهیونگ : خانم کوچولو ساکت شو و لباست رو عوض کن نکنه یادت رفته ازدواج کردیم
مینو : یعنی میگی باید ازدواج خودم رو واقعی کنیم
تهیونگ: نه اینکه خودت دلت نمیخواد
مینو یک پاش رو رو پای چپ اش گذاشت و دست اش را مبل تکیه داد با پرویی گفت
مینو : برام فرقی نداره
تهیونگ دست مینو را گرفت و از رو مبل بلند اش کرد دست هایش را ز*یره ب*-اس*ن کرد و از رو زمین بلند اش کرد
تهیونگ : میدونی همه فکر میکنن من استادم و همچنین مهربونم ولی همسرم نباید اینجوری فکر کنه
مینو دست هایش رو دوره گ*ردنه تهیونگ حلقه کرد
مینو: شوهره منم نباید منو مثل دختر های دیگی ببینه
تهیونگ : خیلی شیطونیاااااااااااا
مینو : میبینیم..!
تهیونگ سمته تخت رفت و رو تخت مینو را گذاشت و روش خ*یمه زد زیپ لباس اشرا باز کرده و سمته ل*ب هایش هجوم پیدا کرد مینو که دختری شیطونی بود و این برایش یه رویا بود که با پسری که عاشقش هست ازدواج کرده و الان رو یک تخت دراز کشیده بودن ....
با عشق ل*ب های هم را میبوسیدن رویایی بود فقد برایه تهیونگ عاشق مینو بود ولی بهش نگفته بود که دنیا را هم بهش میده
تهیونگ دل کند از ل*ب های شیرین مینو و سمته گردن مثل بوی گل بابونه که میداد سمت اش رفت و بوسی ارومی رو گ*ردن اش گذاشت و بعد از چندین بوس های از گ*ردن مینو گرفت و کم کم لباس هایش را به سمته پایین کشید
مینو : نباید من اول پیراهنت رو در بیارم
تهیونگ : اووووو شیطون بازی هات گل کردن ببینم جرعت داری یا نه
مینو دست هایش را برد سمته د*کمه های پیراهن تهیونگ و تک به تک دکمه های پیراهن اش را باز کرد و دست هایش را دوره گ*ردن تهیونگ حلقه کرد و این بار اون بود که بوسی را شروع کرد .....
((((اینجا رو با ذهنی که منحرف باشه ادامه بدین اونم بدونه نویسنده )))))
شب با را درد های که مینو کشید گذروند ...
@Yonjin953
- ۱۵.۷k
- ۲۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط