پارت(3)✏🧸📖
پارت(3)✏🧸📖
داشتم خودنو نگاه میکردم که در باز شد و با قامت اقای کیم رو به رو شدم . هع...
...
ته:بیا بریم صبونه بخور باید بریم
هنوز از دستش ناراحت بودم و با بیمحلی تمام گفتم(منظور از بیمحلی همون لحن سرد هست)
:تو برو من میام
ته بدون هیچ حرفی رفت پایین ، بینا هم رفت ی دوش ۱۰ دیقه ای بگیره که لاقل ی زره سرحال بشه
...
اوندم بیرون ی لباس پوشیدم و صورتمو ی کِرِم زدم که لاقل گودی چشام معلوم نشه .. و رفتم پیش ته
...
ته:بیا بخور
بینا هم بدون هیچ حرفی رفت و نشست سر میز
ته:ببین اگه این ام..
بینا نزاش حرف ته تموم بشه گفت: باشه فهمیدم اگه بد بدم تو میدونی و با من
ته:هع خوبه که میدونی
بینا ی لقمه خورده نخورده بلند شد بره وسیله هاشو برداره.
ته:/
خیلی باهاش بد حرف زدم فک کنم ناراحت شد ؛ از دیشب هیچی نخورده بود و الان صبحونشم خوب نخورد ، نگرانش شدم
جای سیلی من هنوز روی صورت خوشگلش مونده بود خیلی بد کبود شده بود *بغض کرده بودم که، چرا واقعا این کارو کردم؟*
.
بینا:نمیخوای بریم
ته:چرا چرا وایسا اومدم.. ته سوییج و برداشت و رفتن سوار ماشین بشن
..
بینا:/
توی راه هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد تکه برسیم به دانشگاه
...
بینا:من رفتم
ته:وایسا
بینا:چیه؟
ته:یادت نره ...
بینا:باشه باشه باشه*داد* فهمیدم دیگه بسه *بعد این حرفش نزاش ته چیزی بگه و سریع رفت*
ته: امیدوارم خوب بده
...سر جلسه امتحان...
بینا:واووووووو چقد این امتحان اسونهههههه باورم نمیشه.. اگه نمیخوندمم میتونستم جواب بدم(نه دیگه اگه نمیخوندی نمیشد چون خوندی بلدی)
بینا سریع تر از بقیه ورقه امتحانی شو تحویل داد و تا خواست از کلاس خارج بشه که افتاد زمین..
که استادش سریع اومد پیشش
استاد:خانم کیم؟خوبین؟
بینا:ب..بله استاد فقط سرم گیج رفت همین
استاد:مراقب خودتون باشین
بینا:بله ممنون
استاد:فک کنم امتحانو خوب دادین
بینا:بله استاد واقعا خوب بود
استاد:از تلاشای شماست ...
بینا:من برم دیگه
استاد:موفق باشین
بینا:همچنین
...
اخیشششششش اینم بالاخره تموم شد .. داشتم میرفتم که از جلوی کلاس ته رد شدم ی نگاه به داخل انداختم که ته سریع منو دید و ی نگاه برزخی کرد
منم بدون توجه به اون رفتم توی محوطه، گفتم ی چیزی بگیرم بخورم
رفتم کافه کنار دانشگاه و ی شیر موز و کیک شکلاتی سفارش دادم ، من واقعا عاشق این ترکیب رویایی ام لامصب خیلی خوشمزن
گارسون سفارشامو اورد و شروع کردم به خوردن که ی نفر صدام کرد؛ برگشتم دیدم تهیونگه
ته:من حسابتو میرسم😡
..
داشتم خودنو نگاه میکردم که در باز شد و با قامت اقای کیم رو به رو شدم . هع...
...
ته:بیا بریم صبونه بخور باید بریم
هنوز از دستش ناراحت بودم و با بیمحلی تمام گفتم(منظور از بیمحلی همون لحن سرد هست)
:تو برو من میام
ته بدون هیچ حرفی رفت پایین ، بینا هم رفت ی دوش ۱۰ دیقه ای بگیره که لاقل ی زره سرحال بشه
...
اوندم بیرون ی لباس پوشیدم و صورتمو ی کِرِم زدم که لاقل گودی چشام معلوم نشه .. و رفتم پیش ته
...
ته:بیا بخور
بینا هم بدون هیچ حرفی رفت و نشست سر میز
ته:ببین اگه این ام..
بینا نزاش حرف ته تموم بشه گفت: باشه فهمیدم اگه بد بدم تو میدونی و با من
ته:هع خوبه که میدونی
بینا ی لقمه خورده نخورده بلند شد بره وسیله هاشو برداره.
ته:/
خیلی باهاش بد حرف زدم فک کنم ناراحت شد ؛ از دیشب هیچی نخورده بود و الان صبحونشم خوب نخورد ، نگرانش شدم
جای سیلی من هنوز روی صورت خوشگلش مونده بود خیلی بد کبود شده بود *بغض کرده بودم که، چرا واقعا این کارو کردم؟*
.
بینا:نمیخوای بریم
ته:چرا چرا وایسا اومدم.. ته سوییج و برداشت و رفتن سوار ماشین بشن
..
بینا:/
توی راه هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد تکه برسیم به دانشگاه
...
بینا:من رفتم
ته:وایسا
بینا:چیه؟
ته:یادت نره ...
بینا:باشه باشه باشه*داد* فهمیدم دیگه بسه *بعد این حرفش نزاش ته چیزی بگه و سریع رفت*
ته: امیدوارم خوب بده
...سر جلسه امتحان...
بینا:واووووووو چقد این امتحان اسونهههههه باورم نمیشه.. اگه نمیخوندمم میتونستم جواب بدم(نه دیگه اگه نمیخوندی نمیشد چون خوندی بلدی)
بینا سریع تر از بقیه ورقه امتحانی شو تحویل داد و تا خواست از کلاس خارج بشه که افتاد زمین..
که استادش سریع اومد پیشش
استاد:خانم کیم؟خوبین؟
بینا:ب..بله استاد فقط سرم گیج رفت همین
استاد:مراقب خودتون باشین
بینا:بله ممنون
استاد:فک کنم امتحانو خوب دادین
بینا:بله استاد واقعا خوب بود
استاد:از تلاشای شماست ...
بینا:من برم دیگه
استاد:موفق باشین
بینا:همچنین
...
اخیشششششش اینم بالاخره تموم شد .. داشتم میرفتم که از جلوی کلاس ته رد شدم ی نگاه به داخل انداختم که ته سریع منو دید و ی نگاه برزخی کرد
منم بدون توجه به اون رفتم توی محوطه، گفتم ی چیزی بگیرم بخورم
رفتم کافه کنار دانشگاه و ی شیر موز و کیک شکلاتی سفارش دادم ، من واقعا عاشق این ترکیب رویایی ام لامصب خیلی خوشمزن
گارسون سفارشامو اورد و شروع کردم به خوردن که ی نفر صدام کرد؛ برگشتم دیدم تهیونگه
ته:من حسابتو میرسم😡
..
۱۷۳.۳k
۳۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۶۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.