part

"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 3"
part:۴۵
"ویو جونگکوک"
ته ایل: دیگه دیره .
شاید مرگ واقعی همینه .
کل زندگیم بدون استرس و نگرانی بودن..
هیچ کس برام مهم نبود.
ولی اینکه بدنت از ترس اینکه بلایی سر عزیزت بیاد بلرزه ترسه.
یا اینکه تنها امید زندگیت جلویه چشمت بخواد نابود شه ناراحت کنندس..
شاید منم قراره اینجوری بمیرم..
ادامه زندگیم و عین مرده ها باشم...چون دیگه امیدی نیست تا زنده باشم..
یه دفعه صدایه شلیک امد که از پشت سرم نبود،ته ایل افتاد زمین و ...و دقیقا وقتی با تعحب به ته ایل نگا میکردم نادیا قرار بود به زمین بیوفته که تو بقلش افتاد
و زمین نیوفتاد یا رونعشه ته ایل
میدونید کسی که باعث شد این زندگیو پیدا کنم
کسی که برایه مراقبت از نادیا از جونش مایعه گذاشت
کسی که بخواطر اتفاقاتی که برایه نادیا افتاد میخواست سر به تن ته ایل نباشه.
سه ماه برایه پیدا کردنش تلاش کرد
عین خواهرش نادیا رو دوست داشت
کسی که قسم خورده بود زندگیم و درست کنه..و از ، از دست دادن زندگیم جلوگیری کرد جیمین بود.
نادیا رو براید بلند کرد.
صدایه تیر اندازی قط بود
ته: کارمون اینجا تموم شد
جولی: نادیاا...
دویید سمتش
جیمین: چییزی نیست‌.. خوب میشه ‌..
جولی دوباره گریه کرد و تا تونست به جَسَد ته ایل لگد زد و بد و بیارا گفت که تهیونگ گرفتش
و با خنده گفت:
_ تموم شد بیا بریم...
ماشینایه افراد خودمون رسیده بودن
جیمین نادیا رو داد بهم
جیمین:دلیل بیهوشی و نمیدونم....ببرش خونه...
ته: بچه ها بریم...
کوک: تهیونگ زنگ بزن دکتر ..که بره خونه خودم...
ته: چرا اونجا؟
کوک: فکر نکنم تحدیدی وجود داشته باشه..
ته: اوکی...زندگیِ جدید خوش بگذره..
جولی: هنوز وقت خداحافظی نیستا من تا بیداری نادیا با چشمام نبینم تکون نمیخورمم.
کوک: بیاین‌خونه من..بعد مدت هاا...
کل راه جولی داشت قربون صدقه نادیا میرفت ...و هر چی لعنت بود و به ته ایل فرستاد.
ته: عشقم میشه اروم باشی...
جیمین با لگد کوبید تو پایه تهیونگ
ته: سگ توله چه مرگته؟
جیمین: یبار دیگه از این‌ چُس بازیا درار..
ته: حسودددد..
جیمین: تهیونگ و جولی ..من اعصاب ندارما...
ته: خفه بابا.
جیمین : شماها همتون خجالت نمیکشید ؟جلویه من ؟دیگه نکنید دیگه .
یه دفعه صدایه نادیا که خیلی بی جون بود و خندش گرفته بود البته بگم که چشماش بسته بود.
نادیا: همه جز من..
جیمین: حالت خوبه؟...چشات و باز کن..
نادیا اینکار و نکرد فقط تنها چییزی که گفت:
_ بدنم درد میکنه.
جیمین: خو یکم سری تر بریدددد.
داد جیمین ..من و جولی و تهیونگ خفه کرده بود که دوباره نادیا خندید
نادیا: الان میتونم.....بگم..که ...سلیطه...خودتی...ساکت شو ...
جیمین دیگه چییزی نگفت
جولی: دوستیه اینا کورم کرد...
تو فیلا اکثرا کسایی که نقش من و دارن دوست صمیمی نیستن؟
جیمین: مگه نگفت ساکت..
شروع شد
دیدگاه ها (۱۶)

امیدوارم خوشتون امده باشه..و اینکه احتمال ۹۹٪فردا این فیک به...

"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 3" part:۴۶"ویو جونگکوک"جیمین: مگه نگفت ساک...

"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 3" part:۴۴"ویو نادیا"وسطیو با هر جور سر در...

"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 3" part:۴۳"ویو نادیا" سر مو تکون دادم‌ که....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط