استاد کیم فصل
استاد کیم (فصل۲ )
پارت ۱۰۸
همین که وارد سالون اصلی شد شوکه ایستاد ،،،
همیه اون گارسون ها ای که اومده بودن افراد سوکهون بودی این برایش اذاب آور بود ...
افراد همش به مهمان ها شلیک میکردن و ظرفا ها همه شکسته بودن گل های صورتی تیکه تیکه شده بودن رو زمین ...
تهیونگ ... شکست خوردیم خانوادم... خانوادم در خطر هستن مینو مینو کجاست
زود وارد سالون شد و اسلحه ها را برداشت و به هر تیری که به اونا میزد میافتادن رو زمین ولی اینجا در عحبیه که تهیونگ هیچ وقت هیچ آدمی را نکشته بود فقد به پاش شلیک میکرد
همین که سمته میزی که رو پهلو اش گذاشته بود قائم شد تهیان و یونهی را دید
تهیونگ : شما خوبین
تهیان : آره
تهیونگ : مینو پدر مادر کجان
تهیان : یون وو آقا و خانم لی رو بردن و پدر و مادر رو هم بردن
تهیونگ : مینو ...!
تهیان : .. سکوت کرد
تهیونگ یقه اش را گرفت و با عصبانیت گفت
تهیونگ : مینو کجاست...
یونهی : همین که وارد سالون شدیم صدا شليک رو شنیدیم از هم جدا شدیم
تهیونگ یقه تهیان رو ول کرد
تهیونگ : شما برید
تهیونگ سمته میز دیگی رفت و هولش داد که از خودش مواظبت کنه ...
تهیونگ ... کجایی مینو کجایی ...
سمته همان اتاق رفت میدونست که حتما مینو جایی مخفی شدت وارد همان اتاقی شد و با صدا بلند گفت
تهیونگ: مینو......
مینو که تو کمد مخفی شده بود از کمد لباس بیرون رفت و گفت
مینو : تهیونگ ..
زود سمته تهیونگ رفت و بغلش گرفت
تهیونگ : اووووووووف ترسیدم
مینو با گریه ای که میکرد گفت
مینو: ترسیدم .....
تهیونگ : نگران نباش من پیشتم ......
دست مینو را گرفت و سمته در رفت همین که از در بیرون رفت تهیان و یونهی را دید
تهیان : ماشین در پشتی وایستاده یون وو منتظر ماست
تهیونگ : بریم
زود سمته در میرفتن همین که از در خارج شدن ناگهان مینو دست اش رو گذاشت رو شکم اش و آخی گفت
تهیونگ زود ایستاد و نگاه اش کرد
تهیونگ : مینو چی شده ..
مینو: درد دارم ...
تهیونگ : کمی تحمل کن
مینو را براید استایل بغل کرد و سمته در میرفتن همین که بیرون شدن از تالار ناگهان سوکهون روبه رو اونا ایستاد
@Yonjin953
پارت ۱۰۸
همین که وارد سالون اصلی شد شوکه ایستاد ،،،
همیه اون گارسون ها ای که اومده بودن افراد سوکهون بودی این برایش اذاب آور بود ...
افراد همش به مهمان ها شلیک میکردن و ظرفا ها همه شکسته بودن گل های صورتی تیکه تیکه شده بودن رو زمین ...
تهیونگ ... شکست خوردیم خانوادم... خانوادم در خطر هستن مینو مینو کجاست
زود وارد سالون شد و اسلحه ها را برداشت و به هر تیری که به اونا میزد میافتادن رو زمین ولی اینجا در عحبیه که تهیونگ هیچ وقت هیچ آدمی را نکشته بود فقد به پاش شلیک میکرد
همین که سمته میزی که رو پهلو اش گذاشته بود قائم شد تهیان و یونهی را دید
تهیونگ : شما خوبین
تهیان : آره
تهیونگ : مینو پدر مادر کجان
تهیان : یون وو آقا و خانم لی رو بردن و پدر و مادر رو هم بردن
تهیونگ : مینو ...!
تهیان : .. سکوت کرد
تهیونگ یقه اش را گرفت و با عصبانیت گفت
تهیونگ : مینو کجاست...
یونهی : همین که وارد سالون شدیم صدا شليک رو شنیدیم از هم جدا شدیم
تهیونگ یقه تهیان رو ول کرد
تهیونگ : شما برید
تهیونگ سمته میز دیگی رفت و هولش داد که از خودش مواظبت کنه ...
تهیونگ ... کجایی مینو کجایی ...
سمته همان اتاق رفت میدونست که حتما مینو جایی مخفی شدت وارد همان اتاقی شد و با صدا بلند گفت
تهیونگ: مینو......
مینو که تو کمد مخفی شده بود از کمد لباس بیرون رفت و گفت
مینو : تهیونگ ..
زود سمته تهیونگ رفت و بغلش گرفت
تهیونگ : اووووووووف ترسیدم
مینو با گریه ای که میکرد گفت
مینو: ترسیدم .....
تهیونگ : نگران نباش من پیشتم ......
دست مینو را گرفت و سمته در رفت همین که از در بیرون رفت تهیان و یونهی را دید
تهیان : ماشین در پشتی وایستاده یون وو منتظر ماست
تهیونگ : بریم
زود سمته در میرفتن همین که از در خارج شدن ناگهان مینو دست اش رو گذاشت رو شکم اش و آخی گفت
تهیونگ زود ایستاد و نگاه اش کرد
تهیونگ : مینو چی شده ..
مینو: درد دارم ...
تهیونگ : کمی تحمل کن
مینو را براید استایل بغل کرد و سمته در میرفتن همین که بیرون شدن از تالار ناگهان سوکهون روبه رو اونا ایستاد
@Yonjin953
- ۱۳.۲k
- ۰۷ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط