استاد کیم فصل
استاد کیم (فصل۲ )
پارت ۱۰۷
در دوم را باز کرد ولی هیچ کس نبود
سوکهون: میدونی نباید دیگه موش از گربه قائم بشه ...
در سوم را باز کرد ولی باز هم هیچ خبری از مینو نبود
سوکهون: موش همیشه میترسه از گربه چون نمیخواد خورده بشه در حالی که موش ماله گربه هست...
دست اش رو دستگیره در چهار گذاشت و در را باز کرد دختری را دید که رو تخت نشسته بود .. نیشخندی زد و وارد اتاق شد درو هم بست آروم آروم سمته تخت رفت و دست اش را گذاشت رو شانه دختره و اون بلند شد
سوکهون: چی ... چی تو که مینو نیستی
گایا : درسته همکلاسیشم مینو نیستم
یهویی تهیونگ از پشت بهش حمله کرد و دست هایش را پشته سرش گرفت
تهیونگ : بلخره این موش در تله افتاد ....
سوکهون: شما گولم زدین
یون وو تهیان و مینو از اتاق کناری بیرون رفتن و خندیدن مینو در حالی که میخندید گفت
مینو: تو مرتیکه به ... داداشم میگفتی موشی ها ....
تهیان : ترو خدا ببینید موش تو تله افتاد .....
یون وو بدون هیچ معطلی مشتی تو دهان سوکهون زد
یون وو : تو باید بمیری دستی که خواهرم رو دزدید بود رو میشکنم
سوکهون : این شما هستین که باختین
تهیونگ : حرف مفت نزن ..... بریم
از اون اتاق خارج شدن و تهیونگ که سوکهون رو گرفت بود همراه با یون وو رفتن بیرون از در پشتی سمته بیرون میرفتن
مینو و یونهی تهیان سمته سالون اصلی رفتن ولی تهیونگ همش به دور ورش را نگاه میکرد انگار قرار بود اتفاقی بیافته کمی هم نگران مینو بود ...
تهیونگ : یون وو برو پیشه مینو
یون وو : حرف مفت نزن تو رو تنها نمیزارم
تهیونگ : رو حرفم حرف نزن برو دیگه .....
اخرحرف اش دادیکشید و یون وو با کمی ترس گفت
یون وو : هی باشه نکوشیم جومونگ ..
سمته سالون میرفت ناگهان صدایی شلیک اسلحه به گوش تهیونگ و یون وو سوکهون خورد
تهیونگ نگران به یون وو نگاه کرد
یون وو زود سمته سالون رفت و تهیونگ کمربند اش را کشید و سوکهون را سمته درخت برد و نشون کنار درخت مشغول بستن دست سوکهون شد
سوکهون: گفتم که تازه شروع شد ....
تهیونگ مثلهمیشه خونسرد و دختر کش بود ... موهای بلند اش را بعد از بستن دست سوکهون از رو صورت اش کنار زد و با پوسخند گفت
تهیونگ : موشهمیشه شکست میخوره اونم توسط ببر
زود سمته سالن رفت
@Yonjin953
پارت ۱۰۷
در دوم را باز کرد ولی هیچ کس نبود
سوکهون: میدونی نباید دیگه موش از گربه قائم بشه ...
در سوم را باز کرد ولی باز هم هیچ خبری از مینو نبود
سوکهون: موش همیشه میترسه از گربه چون نمیخواد خورده بشه در حالی که موش ماله گربه هست...
دست اش رو دستگیره در چهار گذاشت و در را باز کرد دختری را دید که رو تخت نشسته بود .. نیشخندی زد و وارد اتاق شد درو هم بست آروم آروم سمته تخت رفت و دست اش را گذاشت رو شانه دختره و اون بلند شد
سوکهون: چی ... چی تو که مینو نیستی
گایا : درسته همکلاسیشم مینو نیستم
یهویی تهیونگ از پشت بهش حمله کرد و دست هایش را پشته سرش گرفت
تهیونگ : بلخره این موش در تله افتاد ....
سوکهون: شما گولم زدین
یون وو تهیان و مینو از اتاق کناری بیرون رفتن و خندیدن مینو در حالی که میخندید گفت
مینو: تو مرتیکه به ... داداشم میگفتی موشی ها ....
تهیان : ترو خدا ببینید موش تو تله افتاد .....
یون وو بدون هیچ معطلی مشتی تو دهان سوکهون زد
یون وو : تو باید بمیری دستی که خواهرم رو دزدید بود رو میشکنم
سوکهون : این شما هستین که باختین
تهیونگ : حرف مفت نزن ..... بریم
از اون اتاق خارج شدن و تهیونگ که سوکهون رو گرفت بود همراه با یون وو رفتن بیرون از در پشتی سمته بیرون میرفتن
مینو و یونهی تهیان سمته سالون اصلی رفتن ولی تهیونگ همش به دور ورش را نگاه میکرد انگار قرار بود اتفاقی بیافته کمی هم نگران مینو بود ...
تهیونگ : یون وو برو پیشه مینو
یون وو : حرف مفت نزن تو رو تنها نمیزارم
تهیونگ : رو حرفم حرف نزن برو دیگه .....
اخرحرف اش دادیکشید و یون وو با کمی ترس گفت
یون وو : هی باشه نکوشیم جومونگ ..
سمته سالون میرفت ناگهان صدایی شلیک اسلحه به گوش تهیونگ و یون وو سوکهون خورد
تهیونگ نگران به یون وو نگاه کرد
یون وو زود سمته سالون رفت و تهیونگ کمربند اش را کشید و سوکهون را سمته درخت برد و نشون کنار درخت مشغول بستن دست سوکهون شد
سوکهون: گفتم که تازه شروع شد ....
تهیونگ مثلهمیشه خونسرد و دختر کش بود ... موهای بلند اش را بعد از بستن دست سوکهون از رو صورت اش کنار زد و با پوسخند گفت
تهیونگ : موشهمیشه شکست میخوره اونم توسط ببر
زود سمته سالن رفت
@Yonjin953
- ۱۴.۹k
- ۰۶ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط