عشق سخت
عشق سخت
p15
ویو ا.ت
که یهو خوابم گرفت
صبح منگ از خواب بیدار شدم وایی ساعت چنده به ساعت یه نگاهی انداختم 9بود وای نه مدرسم دیر شدهه (مدرسه ا.ت7شروع میشه تا11)
دیدم یونا چقدر بهم زنگ زده لباس پوشیدم سریع ماشین گرفتم رفتم مدرسه پوف زنگ اول رو جا موندم خداروشکر زنگ تفریح بود بدنم خیلی درد داشت بعضی از جاهاش هم کبود شده بود یاد دیشب افتاد باید امروز بعد مدرسه برم دنبال کار رفتم کیفمو گذاشتم بالا اومدم پایین که یونا رو دیدم
یونا: ا.ت کجا بودی چرا دیر اومد صبح بهت انقدر زنگ زدم چرا جواب ندادیی
ا.ت: یادم رفت ساعتمو رو کوک کنم خواب موندم
یونا: اها برگشتنی با هم برگردیم؟
ا.ت: ام نه من باید برم جایی
یونا: کجا میخوای بری؟
ا.ت: میخوام برم دنبال کار چراشو نپرس که حال توضیحشو ندارم بهت بگم
یونا: اها باشه خب منم باهات میام
ا.ت: واقعا(با تعجب)
یونا: اره
ا.ت: مرسیی
زنگ خورد همه بچه ها رفتن سر کلاس همه سر جاهاشون نشستن منم نشستم سر جام دیدم جونگ کوک اومد
ا.ت: بابت دیشب ممنون
جونگ کوک: هوم خواهش میکنم
چرا انقدر این جونگ کوک بی احساس سرد بود پوف ولش برام مهم نیس استاد داشت درس میداد که بدنم دردش خیلی زیاد شد اجازه گرفتم رفتم دستشویی دیدم بله بدنم کبود شده خب معلومه که با این شدت کتک کبود میشه بدن اخه خدا من چیکار کردم که انقدر زندگیم باید تو سختی باشه رفتم سر کلاس نگاه به ساعت کردم ساعت10:55 بود وسایل هامو جم کردم زنگ خورد با یونا رفتیم دنبال کار
ویو جونگ کوک
زنگ خورد با بادیگاردام رفتم عمارت رفتم تو اتاق از اون بادیگاردی که رفت دنبال ادرس خونه ا.ت خواستم بیاد
بادیگارد: با من کار داشتید ارباب
جونگ کوک: اره ادرس خونه چیشد
بادیگارد: کپی ادرس رو گذاشتم توی اتاق مطالعه تون
جونگ کوک: خوبه میتونی بری
رفتم اتاق مطالعه کپی رو خوندم ادرسش چقدر اشنا میومد که یهو یه چیزی فهمیدم
جونگ کوک امکان نداره اون باشه
دوییدم سمت اتاقم در کشو رو باز کردمم
و...
⭕قوانین⭕
💖لایک:💖16تا
💞کامنت:💞13تا
p15
ویو ا.ت
که یهو خوابم گرفت
صبح منگ از خواب بیدار شدم وایی ساعت چنده به ساعت یه نگاهی انداختم 9بود وای نه مدرسم دیر شدهه (مدرسه ا.ت7شروع میشه تا11)
دیدم یونا چقدر بهم زنگ زده لباس پوشیدم سریع ماشین گرفتم رفتم مدرسه پوف زنگ اول رو جا موندم خداروشکر زنگ تفریح بود بدنم خیلی درد داشت بعضی از جاهاش هم کبود شده بود یاد دیشب افتاد باید امروز بعد مدرسه برم دنبال کار رفتم کیفمو گذاشتم بالا اومدم پایین که یونا رو دیدم
یونا: ا.ت کجا بودی چرا دیر اومد صبح بهت انقدر زنگ زدم چرا جواب ندادیی
ا.ت: یادم رفت ساعتمو رو کوک کنم خواب موندم
یونا: اها برگشتنی با هم برگردیم؟
ا.ت: ام نه من باید برم جایی
یونا: کجا میخوای بری؟
ا.ت: میخوام برم دنبال کار چراشو نپرس که حال توضیحشو ندارم بهت بگم
یونا: اها باشه خب منم باهات میام
ا.ت: واقعا(با تعجب)
یونا: اره
ا.ت: مرسیی
زنگ خورد همه بچه ها رفتن سر کلاس همه سر جاهاشون نشستن منم نشستم سر جام دیدم جونگ کوک اومد
ا.ت: بابت دیشب ممنون
جونگ کوک: هوم خواهش میکنم
چرا انقدر این جونگ کوک بی احساس سرد بود پوف ولش برام مهم نیس استاد داشت درس میداد که بدنم دردش خیلی زیاد شد اجازه گرفتم رفتم دستشویی دیدم بله بدنم کبود شده خب معلومه که با این شدت کتک کبود میشه بدن اخه خدا من چیکار کردم که انقدر زندگیم باید تو سختی باشه رفتم سر کلاس نگاه به ساعت کردم ساعت10:55 بود وسایل هامو جم کردم زنگ خورد با یونا رفتیم دنبال کار
ویو جونگ کوک
زنگ خورد با بادیگاردام رفتم عمارت رفتم تو اتاق از اون بادیگاردی که رفت دنبال ادرس خونه ا.ت خواستم بیاد
بادیگارد: با من کار داشتید ارباب
جونگ کوک: اره ادرس خونه چیشد
بادیگارد: کپی ادرس رو گذاشتم توی اتاق مطالعه تون
جونگ کوک: خوبه میتونی بری
رفتم اتاق مطالعه کپی رو خوندم ادرسش چقدر اشنا میومد که یهو یه چیزی فهمیدم
جونگ کوک امکان نداره اون باشه
دوییدم سمت اتاقم در کشو رو باز کردمم
و...
⭕قوانین⭕
💖لایک:💖16تا
💞کامنت:💞13تا
۷.۴k
۲۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.