تک پارتی از جیهوپ
تک پارتی از جیهوپ
مشکل چیه...؟!
جیهوپ با پرتو های نور آفتاب که توی چشمش میخورد از خواب بیدار شد و نشست
جیهوپ تیشرت و شلوارک سفیدی به عنوان لباس خواب پوشیده بود که با ا.ت ست بود
ا.ت پشت بهش خوابیده بود
خمیازه ای کشید و با چشمای نیمه بازش سمت ا.ت رفت لبخند زد
از پشت بغل کرد و روی موهاشو بوسید :
چاگیا...چاگی خوشگلم..نمیخوای بیدار شی؟
کمی خم شد و به ساعت کوکی روی میز نگاه کرد
_عزیزم ساعت نه یا ! مگه نمیخواستی بریم کنار ساحل قدم بزنیم؟
جیهوپ یکم دیگه رو ا.ت خم شد تا بتونه صورتشو ببینه
ا.ت بیدار بود و چشمای بزرگ و تیلهایش خیس خیس !
_ا.ت؟ آیگو بیبی خوشگلم چرا گریه میکنی؟ چیزی شده؟
جیهوپ روی ا.ت رو به سمت خودش برگردوند و اشکای ا.ت رو پاک کرد
ا.ت صورتشو اونوری کرد و به جیهوپ نگاه نکرد
_ا.ت اومدیم سفر مثلا چرا بدخلقی میکنی؟ هوم؟
ا.ت دوباره روشو اونوری کرد
جیهوپ رفت جلو صورتشو خیلی مظلوم نگاش کرد:
مگه من چیکار کردم؟خو بگو بدونم !
ا.ت یبار دیگه به جیهوپ نگا کرد و شروع کرد بلند بلند گریه کردن
+خیلی بدیییی
جیهوپ از همه جا بیخبر که پشماش ریخته بود و نمیدونست چیکار کنه با گریه کردن ا.ت بیشتر حیرون شد
پاشد نشست و ا.ت رو بغل کرد:
بیبی داری نگرانم میکنی ها...چه خبر شده آخه
ا.ت به طرز غیر قابل توصیفی که کیوت به جیهوپ نگا میکنه به سینش مشت میزنه:
تو بد بد بدی!
_آی آی آی...مگه چیکار کردم که خانم کوچولو انقدر ازم ناراحت شده؟
+چیکار کردی؟ هع! یعنی یادت نمیاد!؟
_نه به جان کوک نمیدونم چه غلطی خوردم!
+جناب عالی کل شبو که من بغل نکردی هیچ روتم اونور کرده بودی و عین خرس خوابیده بودی ! هیچ میدونی دیشب بارون میومد و منم عین سگ از رعد و برق میترسم
جیهوپ دوتا دستشو کنار هم میزاره و رو به ا.ت ازش معذرت میخواد:
بخدا تا رسیدیم به تخت خواب خوابم برد ! خیلی خسته بودم ! تو هواپیما دو دقیقه هم نزاشتی بخوابم !
+خب من از...ارتفاعم میترسم !
جیهوپ خندهای کرد و دوباره ا.ت محکم بغل کرد و پیشونیشو بوسید
_باورم نمیشه دختری که از تو جنگل موندن و تاریکی و اتاق فرار نمیترسه از این چیزا انقدر بترسه .
مشکل چیه...؟!
جیهوپ با پرتو های نور آفتاب که توی چشمش میخورد از خواب بیدار شد و نشست
جیهوپ تیشرت و شلوارک سفیدی به عنوان لباس خواب پوشیده بود که با ا.ت ست بود
ا.ت پشت بهش خوابیده بود
خمیازه ای کشید و با چشمای نیمه بازش سمت ا.ت رفت لبخند زد
از پشت بغل کرد و روی موهاشو بوسید :
چاگیا...چاگی خوشگلم..نمیخوای بیدار شی؟
کمی خم شد و به ساعت کوکی روی میز نگاه کرد
_عزیزم ساعت نه یا ! مگه نمیخواستی بریم کنار ساحل قدم بزنیم؟
جیهوپ یکم دیگه رو ا.ت خم شد تا بتونه صورتشو ببینه
ا.ت بیدار بود و چشمای بزرگ و تیلهایش خیس خیس !
_ا.ت؟ آیگو بیبی خوشگلم چرا گریه میکنی؟ چیزی شده؟
جیهوپ روی ا.ت رو به سمت خودش برگردوند و اشکای ا.ت رو پاک کرد
ا.ت صورتشو اونوری کرد و به جیهوپ نگاه نکرد
_ا.ت اومدیم سفر مثلا چرا بدخلقی میکنی؟ هوم؟
ا.ت دوباره روشو اونوری کرد
جیهوپ رفت جلو صورتشو خیلی مظلوم نگاش کرد:
مگه من چیکار کردم؟خو بگو بدونم !
ا.ت یبار دیگه به جیهوپ نگا کرد و شروع کرد بلند بلند گریه کردن
+خیلی بدیییی
جیهوپ از همه جا بیخبر که پشماش ریخته بود و نمیدونست چیکار کنه با گریه کردن ا.ت بیشتر حیرون شد
پاشد نشست و ا.ت رو بغل کرد:
بیبی داری نگرانم میکنی ها...چه خبر شده آخه
ا.ت به طرز غیر قابل توصیفی که کیوت به جیهوپ نگا میکنه به سینش مشت میزنه:
تو بد بد بدی!
_آی آی آی...مگه چیکار کردم که خانم کوچولو انقدر ازم ناراحت شده؟
+چیکار کردی؟ هع! یعنی یادت نمیاد!؟
_نه به جان کوک نمیدونم چه غلطی خوردم!
+جناب عالی کل شبو که من بغل نکردی هیچ روتم اونور کرده بودی و عین خرس خوابیده بودی ! هیچ میدونی دیشب بارون میومد و منم عین سگ از رعد و برق میترسم
جیهوپ دوتا دستشو کنار هم میزاره و رو به ا.ت ازش معذرت میخواد:
بخدا تا رسیدیم به تخت خواب خوابم برد ! خیلی خسته بودم ! تو هواپیما دو دقیقه هم نزاشتی بخوابم !
+خب من از...ارتفاعم میترسم !
جیهوپ خندهای کرد و دوباره ا.ت محکم بغل کرد و پیشونیشو بوسید
_باورم نمیشه دختری که از تو جنگل موندن و تاریکی و اتاق فرار نمیترسه از این چیزا انقدر بترسه .
۳۰۹
۲۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.