PT 11
PT 11
هوا تقریبا تاریک شده بود دخترک خواست کمی بره تو حیاط کمی گذشت صدا سرفه اومد به سمت صدا رفت ارباب نشسته بود رو زمین به دیوار تکیه داده بود ا.ت:کوک کوک:ا.ت چرا اینجایی ا.ت:اومدم بیرون هوا بخورم که شمارو دیدم حتما از منم.... همون موقع چیز نرمی رو لبایه دخترک برخورد کرد کوک دخترک رو به دیوار چسبوند و وزنشو رو پاهایه دخترک انداخت دو زانو رو پاهاش نشست و لبایه دخترک رو میبوسید و موهاشو چنگ مینداخت ا.ت اولش متعجب بود اما ناخودآگاه همراهی کرد و دستشو رو صورت کوک کشید و بعد از هم جدا شدن ا.ت:کوک چیکار میکنی گردنمو مک میزد و میخورد هر از گاهی گاز میگرفت از رو پاها دخترک پاشد اونو رو کولش انداخته و سریع به سمت اتاق برد ا.ت رو پرت کرد رو تخت و روش خیمه زد لباشو با دندون به بازی گرفت که طولی نکشید مزه شور خون تو دهنش جمع شد مطمئن بود کبود میشد ا.ت:کوک نکن کوک:دیگه دیره بیبی گرل بدجور تحریکم کردی و.....
دخترک از خواب بلند شد با دیدن کوک و اتفاق دیشب معذب شد یه لحظه محو چهرش شد تو خواب یه بانی کیوته ولی بیدار میشه یه بانی هات و خشن خواستم ببوسمش که چشاشو باز کرد خواستم فاصله بگیرم که کمرمو گرفت به خودش چسبوند ا.ت:ک کوک کوک:منو دید میزدی؟ ا.ت:کی من؟نه ولی شما که خواب بودی کوک:بیدار بودم ا.ت:میشه برم؟ کوک:کجا بری تو که جان اینجاست ا.ت:معذبم خنده ای کرد تاحالا خنده کوک رو ندیده بود کوک:معذب نباش کوچولو
ویو ا.ت
پیشونیمو بوسید مطمئن بودم کله خونه بدنم تو لپامه چشمام رفت رو بدنش اووو چه هیکلی کوک:دوسش داری ا.ت:چی؟ اشتباه شده بلند شدم لباس تنم کردم و سریع رفتم بیرون تو آشپزخونه مینسو:ا.ت ا.ت:بله مینسو:حالت خوبه؟ ا.ت:آ آره چطور مینسو:چرا لپات گل انداخته ا.ت:چیزی نیست دستمو رو لپم گذاشتم مینسو:بدو صبحونه رو درست کن
هوا تقریبا تاریک شده بود دخترک خواست کمی بره تو حیاط کمی گذشت صدا سرفه اومد به سمت صدا رفت ارباب نشسته بود رو زمین به دیوار تکیه داده بود ا.ت:کوک کوک:ا.ت چرا اینجایی ا.ت:اومدم بیرون هوا بخورم که شمارو دیدم حتما از منم.... همون موقع چیز نرمی رو لبایه دخترک برخورد کرد کوک دخترک رو به دیوار چسبوند و وزنشو رو پاهایه دخترک انداخت دو زانو رو پاهاش نشست و لبایه دخترک رو میبوسید و موهاشو چنگ مینداخت ا.ت اولش متعجب بود اما ناخودآگاه همراهی کرد و دستشو رو صورت کوک کشید و بعد از هم جدا شدن ا.ت:کوک چیکار میکنی گردنمو مک میزد و میخورد هر از گاهی گاز میگرفت از رو پاها دخترک پاشد اونو رو کولش انداخته و سریع به سمت اتاق برد ا.ت رو پرت کرد رو تخت و روش خیمه زد لباشو با دندون به بازی گرفت که طولی نکشید مزه شور خون تو دهنش جمع شد مطمئن بود کبود میشد ا.ت:کوک نکن کوک:دیگه دیره بیبی گرل بدجور تحریکم کردی و.....
دخترک از خواب بلند شد با دیدن کوک و اتفاق دیشب معذب شد یه لحظه محو چهرش شد تو خواب یه بانی کیوته ولی بیدار میشه یه بانی هات و خشن خواستم ببوسمش که چشاشو باز کرد خواستم فاصله بگیرم که کمرمو گرفت به خودش چسبوند ا.ت:ک کوک کوک:منو دید میزدی؟ ا.ت:کی من؟نه ولی شما که خواب بودی کوک:بیدار بودم ا.ت:میشه برم؟ کوک:کجا بری تو که جان اینجاست ا.ت:معذبم خنده ای کرد تاحالا خنده کوک رو ندیده بود کوک:معذب نباش کوچولو
ویو ا.ت
پیشونیمو بوسید مطمئن بودم کله خونه بدنم تو لپامه چشمام رفت رو بدنش اووو چه هیکلی کوک:دوسش داری ا.ت:چی؟ اشتباه شده بلند شدم لباس تنم کردم و سریع رفتم بیرون تو آشپزخونه مینسو:ا.ت ا.ت:بله مینسو:حالت خوبه؟ ا.ت:آ آره چطور مینسو:چرا لپات گل انداخته ا.ت:چیزی نیست دستمو رو لپم گذاشتم مینسو:بدو صبحونه رو درست کن
۱۰.۸k
۰۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.