part 9
part 9
ویو ا.ت
متوجه موقعیت نبودم ولی دلم میخواست یکیو بغل کنم و کوک رو بغل کردم بعد چند دقیقه صدا دختره اومد باهم تو کمد قایم شدیم لیا:کوک کجایی نفسایه داغش رو تو گردنم حس میکردم تپش قلب گرفته بودم چرا باید تپش قلب بگیرم لیا:هه حتما داره دختره رو ادب میکنه عطسم گرفته بود کوک دماغمو گرفت صدا در اتاق اومد رفته بود بیرون دماغمو ول کرد تو دستم عطسه کردم به وضعیت نگاه کردم سریع از کمد رفتم بیرون کوک:تو آشپزخونه چیشده بود دستشو تو جیب شلوارش کرد ا.ت:راستش مثل اینکه لیا خانوم از غذا ایراد گرفتن ولی آجوما گفت که خوبه اونم بهم گفت هرزه که شما اومدید کوک:به تو گفت هرزه(عصبی) ا.ت:بله کوک:بام رسمی صحبت نکن ا.ت:عادت کردم آخه کوک:حالا از این به بعد عادت میکنی کوک صدام میکنی برو برو استراحت کن نیاز نیست امروز کار کنی ا.ت:ولی من خوبم کوک:رنگت پریده برو ا.ت:خیلی ممنون از اتاق رفتم بیرون رفتم تو اتاق خدمتکارا رو تخت دراز کشیدم و خوابیدم با صدا سویان بیدار شدم سویان:ا.ته با کوفتی بدنم از خواب بیدار شدم سویان:حالت خوبه؟ ا.ت:خوبم بلند شدم چشامو مالیدم مثل اینکه شب بود سویان:پاشو شام درست کنیم ا.ت:باشه بلند شدیم باهم شام درست کردیم که کوک اومد تو آشپزخونه کوک:غذایه منو بیارید تو اتاق کارم ا.ت تو واسم بیار ا.ت:چشم ارباب کوک رفت سویان:خبریه؟ ا.ت:چی؟نه سویان:مشخص میشه
ویو ا.ت
متوجه موقعیت نبودم ولی دلم میخواست یکیو بغل کنم و کوک رو بغل کردم بعد چند دقیقه صدا دختره اومد باهم تو کمد قایم شدیم لیا:کوک کجایی نفسایه داغش رو تو گردنم حس میکردم تپش قلب گرفته بودم چرا باید تپش قلب بگیرم لیا:هه حتما داره دختره رو ادب میکنه عطسم گرفته بود کوک دماغمو گرفت صدا در اتاق اومد رفته بود بیرون دماغمو ول کرد تو دستم عطسه کردم به وضعیت نگاه کردم سریع از کمد رفتم بیرون کوک:تو آشپزخونه چیشده بود دستشو تو جیب شلوارش کرد ا.ت:راستش مثل اینکه لیا خانوم از غذا ایراد گرفتن ولی آجوما گفت که خوبه اونم بهم گفت هرزه که شما اومدید کوک:به تو گفت هرزه(عصبی) ا.ت:بله کوک:بام رسمی صحبت نکن ا.ت:عادت کردم آخه کوک:حالا از این به بعد عادت میکنی کوک صدام میکنی برو برو استراحت کن نیاز نیست امروز کار کنی ا.ت:ولی من خوبم کوک:رنگت پریده برو ا.ت:خیلی ممنون از اتاق رفتم بیرون رفتم تو اتاق خدمتکارا رو تخت دراز کشیدم و خوابیدم با صدا سویان بیدار شدم سویان:ا.ته با کوفتی بدنم از خواب بیدار شدم سویان:حالت خوبه؟ ا.ت:خوبم بلند شدم چشامو مالیدم مثل اینکه شب بود سویان:پاشو شام درست کنیم ا.ت:باشه بلند شدیم باهم شام درست کردیم که کوک اومد تو آشپزخونه کوک:غذایه منو بیارید تو اتاق کارم ا.ت تو واسم بیار ا.ت:چشم ارباب کوک رفت سویان:خبریه؟ ا.ت:چی؟نه سویان:مشخص میشه
۹.۶k
۰۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.