Pt

𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt⁴⁰"


کوک: "چه عجب عذرخواهی کردی!"
ل..بمو به دندون گرفتم و نوشتم:
آرا: "یه جوری میگی انگار من برای اشتباهاتی که میکنم عذر خواهی نمیکنم! تو منو نمیشناسی..."

کوک: "نه نمیکنی... من باتو قرار گذاشته بودم بهت ارزش دادم و برات تدارک دیدم و تو جوری ترسیدیو فرار کردی که انگار من برات ترسناکم."
ناخداگاه غمگین شدم، یعنی اینقدر براش مهم بودم؟!
آرا: "ببخشید"

چیز دیگه ای نمیتونستم بگم... یکم زیاده روی کرده بودم یکم که نه خیلی.
درسته هرکی بود میترسید اما من جوری فرار کردم که انگار زامبی ها به شهر حمله کردن!
نگاهم قفل صفحه گوشیم بود، سین کرد و جواب نمیداد...

خب چطوره از دلش در بیارم؟!
شروع کردم فکر کردن... چیکار کنم که از دلش در بیاد؟!
چطورههه چطوره خودم به قرار دعوتش کنم؟!
اما کجا... پوففف من که تو سئول جایی رو بلد نیستممم.

آرا: "خب... میای دوباره باهم قرار بزاریم؟!"
منتطر سین خوردن پیام بودم...
حدودا یک دقیقه ای طول کشید تا سین کنه.
کوک: "این یه پیشنهاده؟"
با خجالت تایپ کردم: "بله"

و گوشیو به قلبم چسبوندم... حیححح من و جونگ‌کوک دوتایی؟! قرار بزارم واییی...
گوشیم لرزید که نگاهی بهش کردم:
کوک: "کجا قرار بزاریم توت فرنگی؟!"
بازم گفت توت فرنگی‌ بازممم گفتتتت آخخخ خدااا قلبممممم...

سعی کردم ناز کنم و یکمم جدی باشم نوشتم:
آرا: "آرا هستم، مکانش رو بهت میگم!"
کوک: "باشه"
یه قلب صورتی براش ارسال کردم و گوشیم رو گذاشتم کنار، لعنتیییی این حجم هیجان طبیعیه؟!
دیدگاه ها (۳۰)

𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt⁴¹"شکمم تیری کشید و غورباقه درونش فریاد زد ک...

زندگی اونقدری کوتاهه که وقت فکر کردن به آدمای مزخرف گذشته رو...

𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt³⁹"از دستشویی به اتاق رفتم و تا غروب حتی برا...

𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt³⁸"( پنج دقیقه بعد )پ.آ: واقعااااا مگگگگه بچ...

قلدر مدرسه ( پارت ۲۵ )

رمان بغلی من پارت ۷۷... فردا ...دیانا: با صدای گوشیم چشامو ب...

𝐌𝐲 𝐛𝐫𝐨𝐭𝐡𝐞𝐫'𝐬 𝐟𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝_𝐏𝐚𝐫𝐭⁵ باید به جوری از دلش دربیارم، اصلا ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط