رمان
#رمان
#سخت_ترین_کارم
#part:24
*ویو هانی*
اعصابم از این لعنتی خیلی خورد شده بود نمیتونستم بزارم زنده بمونه عمرا اصلا به هر قیمتی میخوام بکشمش
برا همین تفنگ رو بردم اومدم بهش شلیک کنم که
ا.ت:هانی نکن
به حرفش اهمیت ندادم دوباره خاستم شلیک کنم
ا.ت:اگه منو دوست داری شلیک نکن
این اولین بار بود ا.ت اینطور میگه اخه چرا اینطور گفت این بیشعور کل زندگیشو نابود کرد اونوقت نمیخواد بکشتش اخه چرا
هانی:ا.ت جرا نمیخوای بکشمش با یک شلیک از شرش خلاص میشیم چرا مانع میشی چرا نمیخوای بمیرههه(با داد و عصبانیت)
ا.ت:من میخوام بمیره و میمیره زنده نمیمونه مطمئن باش ولی اون کل کودکیم رو ازم گرفت کل زندگیمو نابود کرد بنظرت خوبه اینطور راحت بمیره اینکه الان بهش شلیک کنی بمیره انگار ی مرگ راحت رو داشته من اینو نمیخوام
من میخوام با درد و عذاب و شکنجه بمیره
میخوام طوری بشه که به زبون خودش بگه منو بکش خودش مرگ رو بخواد
نمیخوام راحت بمیره فهمیدی؟
بعد از اینکه اینکه ا.ت اینطور گفت به خودم اومدم و درکش کردم و دیدم راست میگه برا همین تفنگ رو پایین اوردم که
آدمای سوهو اومدن حدود ۱۵نفر بودن زیاد بودن برا همین از تفنگ استفاده کردم و به چند نفرشون شلیک کردم که کم شدن
از ۱۵ نفر حدود ۸مفر باقی موندن از اونجایی که مهارت های رزمی ما عالیه پس بهشون رسیدگی کردیم
۴نفر من ۴ نفر ا.ت
*ویو ا.ت*
داشتم با دونفرشون میجنگیدم که دیدم دونفر دارن به سمت تهیونگ میرن
من سریع دونفری که جلوم بود رو پخش زمین کردم و رفتم پیش تهیونگ
تا اومدن بهش مشت بزنن دستشونو گرفتم و پیچوندمشون و محکم زدمشون به زمین
خلاصه از شرشون خلاص شدیم، من سوهو رو بلند کردم و هانی دوهون رو بعدش سریع رفتیم و سوار ماشین شدیم
این دوتا رو تو صندوق پرت کردیم و هانی جلو نشست تهیونگ پشت من پشت فرمون
با سرعت ۱۶۰ شروع کردم رانندگی که زود برسیم
یکم که گذشت متوجه تهیونگ شدم که شوکه شده بود و یکم ترسیده
بهش نگاه کردم
ا.ت:تهیونگ حالت خوبه؟؟
تهیونگ:این یک کابوسه دارم میبینم؟
ا.ت:هرکار کردیم مجبور بودیم
تهیونگ:هانی ۷نفر رو کشت
ا.ت:این کار ۵سالمونه
تهیونگ:ا،ت تو هم آدم میکشی؟
ا.ت:من آدم نمیکشم فقط ممکنه توی اوقات خیلی ضرور به دست و پاهاشون شلیک کنم به طوری که نمیرن
و الا قاتل اصلیمون هانی هست
تهیونگ:خداروشکر
ا.ت:نگران نباش و لازم نیست بترسی اوکی؟باید عادت کنی دیگه تو دوستمی و من مافیام، واییی تهیونگ دیگه چی میخوای دوست مافیایی داری هوهو(با یک خنده)
تهیونگ:وایییییی خدای من، من دوست مافیایی دارم نباید از چیزی بترسم ههههههه(و زد زیر خنده)
خلاصه بعد ۱۰مین به خونم رسیدیم که...
پایان این پارت
حمایت یادتون نره مرسی
#سخت_ترین_کارم
#part:24
*ویو هانی*
اعصابم از این لعنتی خیلی خورد شده بود نمیتونستم بزارم زنده بمونه عمرا اصلا به هر قیمتی میخوام بکشمش
برا همین تفنگ رو بردم اومدم بهش شلیک کنم که
ا.ت:هانی نکن
به حرفش اهمیت ندادم دوباره خاستم شلیک کنم
ا.ت:اگه منو دوست داری شلیک نکن
این اولین بار بود ا.ت اینطور میگه اخه چرا اینطور گفت این بیشعور کل زندگیشو نابود کرد اونوقت نمیخواد بکشتش اخه چرا
هانی:ا.ت جرا نمیخوای بکشمش با یک شلیک از شرش خلاص میشیم چرا مانع میشی چرا نمیخوای بمیرههه(با داد و عصبانیت)
ا.ت:من میخوام بمیره و میمیره زنده نمیمونه مطمئن باش ولی اون کل کودکیم رو ازم گرفت کل زندگیمو نابود کرد بنظرت خوبه اینطور راحت بمیره اینکه الان بهش شلیک کنی بمیره انگار ی مرگ راحت رو داشته من اینو نمیخوام
من میخوام با درد و عذاب و شکنجه بمیره
میخوام طوری بشه که به زبون خودش بگه منو بکش خودش مرگ رو بخواد
نمیخوام راحت بمیره فهمیدی؟
بعد از اینکه اینکه ا.ت اینطور گفت به خودم اومدم و درکش کردم و دیدم راست میگه برا همین تفنگ رو پایین اوردم که
آدمای سوهو اومدن حدود ۱۵نفر بودن زیاد بودن برا همین از تفنگ استفاده کردم و به چند نفرشون شلیک کردم که کم شدن
از ۱۵ نفر حدود ۸مفر باقی موندن از اونجایی که مهارت های رزمی ما عالیه پس بهشون رسیدگی کردیم
۴نفر من ۴ نفر ا.ت
*ویو ا.ت*
داشتم با دونفرشون میجنگیدم که دیدم دونفر دارن به سمت تهیونگ میرن
من سریع دونفری که جلوم بود رو پخش زمین کردم و رفتم پیش تهیونگ
تا اومدن بهش مشت بزنن دستشونو گرفتم و پیچوندمشون و محکم زدمشون به زمین
خلاصه از شرشون خلاص شدیم، من سوهو رو بلند کردم و هانی دوهون رو بعدش سریع رفتیم و سوار ماشین شدیم
این دوتا رو تو صندوق پرت کردیم و هانی جلو نشست تهیونگ پشت من پشت فرمون
با سرعت ۱۶۰ شروع کردم رانندگی که زود برسیم
یکم که گذشت متوجه تهیونگ شدم که شوکه شده بود و یکم ترسیده
بهش نگاه کردم
ا.ت:تهیونگ حالت خوبه؟؟
تهیونگ:این یک کابوسه دارم میبینم؟
ا.ت:هرکار کردیم مجبور بودیم
تهیونگ:هانی ۷نفر رو کشت
ا.ت:این کار ۵سالمونه
تهیونگ:ا،ت تو هم آدم میکشی؟
ا.ت:من آدم نمیکشم فقط ممکنه توی اوقات خیلی ضرور به دست و پاهاشون شلیک کنم به طوری که نمیرن
و الا قاتل اصلیمون هانی هست
تهیونگ:خداروشکر
ا.ت:نگران نباش و لازم نیست بترسی اوکی؟باید عادت کنی دیگه تو دوستمی و من مافیام، واییی تهیونگ دیگه چی میخوای دوست مافیایی داری هوهو(با یک خنده)
تهیونگ:وایییییی خدای من، من دوست مافیایی دارم نباید از چیزی بترسم ههههههه(و زد زیر خنده)
خلاصه بعد ۱۰مین به خونم رسیدیم که...
پایان این پارت
حمایت یادتون نره مرسی
- ۳.۲k
- ۳۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط