رمان
#رمان
#سخت_ترین_کارم
#part:۲۲
*ویو تهیونگ*
داشتم سریال نگاه میکردم که صدای در رو شنیدم تعجب کرده بودم اخه کی میخواد بیاد خونه من
رفتم در باز کردم
وای ا.ت بود واسه چی اومده چرا اومده چیکار داره چیزی شده هزارها سوال تو مغزم میپیچید
تهیونگ:سلام ا.ت،چیزی شده؟
ا.ت:سلام، راستش اره شده ی چیزی هست که باید بهت بگم
تهیونگ:اوکی بگو ولی اول بیا داخل
ا.ت:باشه
رفتیم داخل و رو مبل نشستیم
ا.ت:ببین منم با شنیدنش شوکه شدم برا همین برا اینکه مطمئن بشم اومدم پیشت
تهیونگ:چیشده؟
ا.ت:تو قبلا دوست بچگی داشتی؟؟
تهیونگ:اره ولی توی یک آتیش سوزی متاسفانه مرد که هروقت بهش فکر میکنم ناراحت میشم
ا.ت:اون دوست بچگیت احیانا توی پاش خال داشت؟
تهیونگ:اره داشت
ا.ت:احیانا اون دوست بچگیت همیشه جرعت انجام هر کاری رو نداشت و از هیچی نمیترسید
توی دستش یک زخم کوچولو نداشت؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تهیونگ:همه ی اینا رو داشت تو از کجا میدونی؟
ا.ت:چون من همون دوست بچگیتممممممممممم،ا.ت
تهیونگ:چ..چی..و..ولی اون...اون مرد
ا.ت:من نجات پیدا کرده بودم نمردم
تهیونگ:مگه میشه واقعا تویی ا.ت دوست بچگی من تویی؟؟
ا.ت:اره نگاه توی پام خال دارم
تو دستمم ی زخم هست جرعت و نترس بودنم رو هم دیدی
تهیونگ و ا.ت باهم:باورم نمیشه
تهیونگ:از کجا فهمیدی؟
ا.ت:کسی که خونوادم رو به کشتن داد همکارش بهم گفت
خیلی خوشحال شدم بعد از چندین سال بلاخره پیدات کردم
اونقدری خوشحال بودم که بدون مقدمه بغلش کردم
ا،ت شوکه شده بود ولی آخرش منم بغل کرد
از بغلش اومدم بیرون
تهیونگ:خب قراره چی بشه از این به بعد
ا.ت:فک کردی چی میشه من به مافیا بودنم ادامه میدم تو هم به ایدل بودنت ولی بیشتر همو میبینم و باهم در ارتباط میمونیم
ولی..
تهیونگ:خوبه بیشتر همو میبینم و در ارتباطیم عالیه
ولی چی؟
ا.ت:سوهو کسی که خانوادم رو کشت فردا میخواد همه ما رو بکشه برا همین باید یک نقشه بکشیم که گیر بندازیمش
تهیونگ:ولی من فردا کنسرت دارم
ا.ت:چی؟کنسرت؟ساعت چند؟
تهیونگ:اره ساعت ۶ تا ۸ شب
ا.ت:پس بیا قبل ازینکه اون اقدام کنه ما اقدام کنیم
میتونی فقط امروز رو باهام بیایی مواظبت باشم
تهیونگ:من میتونم از خودم مواظبت کنم
ا.ت:بابا این فرق میکنه میزنه میکشه کاری هم نداره
تهیونگ:بادیگارد دارم
ا،ت:نگاه من اصلا عوض نشدم هنوز همون ات فشاری هستم که نه اعصاب داره نه صبر اصلا برا چی نظرت رو میپرسم همونطور که بار قبل دزدیدمت الانم میدزدمت
تهیونگ:وای اروم باش باشه میام خاستم اذیتت کنم😂(میخنده)
ا.ت:هر هر هر کر کر کر حالا بریم ایش
تهیونگ:ایش(ادا ا.ت رو درمیاره)
پایان پارت بیست و دومم
حمایت کنید و نظر بدید لطفا
#بی_تی_اس
#BTS
#ارمی
#ARMY
#رمان_از_بی_تی_اس
#ROMAN_OF_BTS
#چا_اون_وو
#cha_eun_woo
#فیک
#fake
#وانشات
#vanshat
#سخت_ترین_کارم
#part:۲۲
*ویو تهیونگ*
داشتم سریال نگاه میکردم که صدای در رو شنیدم تعجب کرده بودم اخه کی میخواد بیاد خونه من
رفتم در باز کردم
وای ا.ت بود واسه چی اومده چرا اومده چیکار داره چیزی شده هزارها سوال تو مغزم میپیچید
تهیونگ:سلام ا.ت،چیزی شده؟
ا.ت:سلام، راستش اره شده ی چیزی هست که باید بهت بگم
تهیونگ:اوکی بگو ولی اول بیا داخل
ا.ت:باشه
رفتیم داخل و رو مبل نشستیم
ا.ت:ببین منم با شنیدنش شوکه شدم برا همین برا اینکه مطمئن بشم اومدم پیشت
تهیونگ:چیشده؟
ا.ت:تو قبلا دوست بچگی داشتی؟؟
تهیونگ:اره ولی توی یک آتیش سوزی متاسفانه مرد که هروقت بهش فکر میکنم ناراحت میشم
ا.ت:اون دوست بچگیت احیانا توی پاش خال داشت؟
تهیونگ:اره داشت
ا.ت:احیانا اون دوست بچگیت همیشه جرعت انجام هر کاری رو نداشت و از هیچی نمیترسید
توی دستش یک زخم کوچولو نداشت؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تهیونگ:همه ی اینا رو داشت تو از کجا میدونی؟
ا.ت:چون من همون دوست بچگیتممممممممممم،ا.ت
تهیونگ:چ..چی..و..ولی اون...اون مرد
ا.ت:من نجات پیدا کرده بودم نمردم
تهیونگ:مگه میشه واقعا تویی ا.ت دوست بچگی من تویی؟؟
ا.ت:اره نگاه توی پام خال دارم
تو دستمم ی زخم هست جرعت و نترس بودنم رو هم دیدی
تهیونگ و ا.ت باهم:باورم نمیشه
تهیونگ:از کجا فهمیدی؟
ا.ت:کسی که خونوادم رو به کشتن داد همکارش بهم گفت
خیلی خوشحال شدم بعد از چندین سال بلاخره پیدات کردم
اونقدری خوشحال بودم که بدون مقدمه بغلش کردم
ا،ت شوکه شده بود ولی آخرش منم بغل کرد
از بغلش اومدم بیرون
تهیونگ:خب قراره چی بشه از این به بعد
ا.ت:فک کردی چی میشه من به مافیا بودنم ادامه میدم تو هم به ایدل بودنت ولی بیشتر همو میبینم و باهم در ارتباط میمونیم
ولی..
تهیونگ:خوبه بیشتر همو میبینم و در ارتباطیم عالیه
ولی چی؟
ا.ت:سوهو کسی که خانوادم رو کشت فردا میخواد همه ما رو بکشه برا همین باید یک نقشه بکشیم که گیر بندازیمش
تهیونگ:ولی من فردا کنسرت دارم
ا.ت:چی؟کنسرت؟ساعت چند؟
تهیونگ:اره ساعت ۶ تا ۸ شب
ا.ت:پس بیا قبل ازینکه اون اقدام کنه ما اقدام کنیم
میتونی فقط امروز رو باهام بیایی مواظبت باشم
تهیونگ:من میتونم از خودم مواظبت کنم
ا.ت:بابا این فرق میکنه میزنه میکشه کاری هم نداره
تهیونگ:بادیگارد دارم
ا،ت:نگاه من اصلا عوض نشدم هنوز همون ات فشاری هستم که نه اعصاب داره نه صبر اصلا برا چی نظرت رو میپرسم همونطور که بار قبل دزدیدمت الانم میدزدمت
تهیونگ:وای اروم باش باشه میام خاستم اذیتت کنم😂(میخنده)
ا.ت:هر هر هر کر کر کر حالا بریم ایش
تهیونگ:ایش(ادا ا.ت رو درمیاره)
پایان پارت بیست و دومم
حمایت کنید و نظر بدید لطفا
#بی_تی_اس
#BTS
#ارمی
#ARMY
#رمان_از_بی_تی_اس
#ROMAN_OF_BTS
#چا_اون_وو
#cha_eun_woo
#فیک
#fake
#وانشات
#vanshat
۳.۹k
۳۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.