رمان
#رمان
#سخت_ترین_کارم
#part:۲۳
*ویو ا.ت*
سوار ماشین شدیم و به سمت مخفیگاهمون رفتیم ساعت ۱۲ شب شده بود ولی هانی ب نگشته بود خیلی نگرانش شده بودم که
یهو گوشیم زنگ خورد هانی بود
جواب دادم
ا.ت:الو هانی کجایی معلوم هست کجا رفتی ساعت۱۲ شبه نمیخوای برگردی
یکی:هانی پیش مائه اگه میخوای زنده بمونه به این آدرس بیا
ا.ت:الو الو قطع نکن صبر کن الوووووووو
تهیونگ: چیشده
ا.ت:همین الان برگرد خونت همین الان بدو سوال نپرس بعدا توضیح بدم فقط برگرد خونت همه در ها رو قفل کن بادیگارد هم بزار و برا هیچکس درو باز نکن برووو مراقب خودت باش
تهیونگ رو فرستادم رفت
سریع سوار ماشین شدم و رفتم به اون آدرس
وقتی رسیدم همه جا پر آدم بود که یهو دوهون و یکی دیگه و هانی اومدن بیرون
هانی دست و پاش بسته بود
هانی:ا.ت برو برو نمون ا.ت میکشنت برو
ا.ت:ولی چطور مگه قرار نبود فردا نقششو اجرا کنه(یواش زیر لب میگفت)
یکی:من سوهو ام اره قرار بود فردا ولی فهمیدم که نقشمو فهمیدی برا همین گفتم زود اقدام کنم
ا.ت:فایده نداره چون من تو رو شکست میدم
سوهو:خواهیم دید
بیارش
سرمو برگردوندم دیدن اون...اون... اون تهیونگ بود
بازم هانی و تهیونگ رو گرفتن الان چیکار کنم
این.. این سختترین کارم بود باید الان چیکار کنم چطور نجاتشان بدم
سعی کردم اروم باشم و دنبال راهی برا نجاتشان باشم
ا.ت:بگو ببینم چی میخوای تا ولشون کنی؟
سوهو:مردنت
ا.ت:من بمیرم ازادشون میکنی؟
سوهو:اره
ا.ت:پس یک تفنگ بده زود ماجرا رو تموم کنیم
سوهو:فکر نمیکردم اینقدر مشتاق مردنی
ا.ت:تفنگ بده و اینقدر چرت و پرت نگو
سوهو برام یک تفنگ آورده بود که پر گلوله بود
ا،ت:به همه ی ادمات بگو برن هیچکس جز من و تو و هانی و تهیونگ و دوهون نمونه
سوهو به همشون دستور داد که برن
تهیونگ و هانی داد میکشیدن و میگفتن که اینکار رو نکنم هانی که داشت گریه میکرد
ولی من ا.ت هستم ا.ت به این زودیا تسلیم نمیشم
تفنگ رو از پیش سرم کنار بردم و با سرعت و بدن تردید به دست و پای سوهو شلیک کردم بعد به دوتا دستای دوهون هم شلیک کردم
هر دوشون افتادن رو زمین
در همون لحظه رفتم و هانی و تهیونگ رو باز کردم
ا.ت:سریع بیاید فرار کنیم
هانی:من تا این دوتا رو نکشم از جام جم نمیخورم
هانی تفنگ رو ازم برد و....
پایان پارت بیست و سوم
حمایت کنید لطفا نظر بدید
بچه ها این رو بگم که رمانم اصلا عاشقانه نیست اصلا فقط اکشن و دوستانه و مافیایی هستش
ولی قشنگه براش خیلی اتفاقا در نظر دارم که در پارت های آینده میبینید
#بی_تی_اس
#BTS
#ارمی
#ARMY
#رمان_از_بی_تی_اس
#ROMAN_OF_BTS
#چا_اون_وو
#cha_eun_woo
#فیک
#fake
#وانشات
#vanshat
#سخت_ترین_کارم
#part:۲۳
*ویو ا.ت*
سوار ماشین شدیم و به سمت مخفیگاهمون رفتیم ساعت ۱۲ شب شده بود ولی هانی ب نگشته بود خیلی نگرانش شده بودم که
یهو گوشیم زنگ خورد هانی بود
جواب دادم
ا.ت:الو هانی کجایی معلوم هست کجا رفتی ساعت۱۲ شبه نمیخوای برگردی
یکی:هانی پیش مائه اگه میخوای زنده بمونه به این آدرس بیا
ا.ت:الو الو قطع نکن صبر کن الوووووووو
تهیونگ: چیشده
ا.ت:همین الان برگرد خونت همین الان بدو سوال نپرس بعدا توضیح بدم فقط برگرد خونت همه در ها رو قفل کن بادیگارد هم بزار و برا هیچکس درو باز نکن برووو مراقب خودت باش
تهیونگ رو فرستادم رفت
سریع سوار ماشین شدم و رفتم به اون آدرس
وقتی رسیدم همه جا پر آدم بود که یهو دوهون و یکی دیگه و هانی اومدن بیرون
هانی دست و پاش بسته بود
هانی:ا.ت برو برو نمون ا.ت میکشنت برو
ا.ت:ولی چطور مگه قرار نبود فردا نقششو اجرا کنه(یواش زیر لب میگفت)
یکی:من سوهو ام اره قرار بود فردا ولی فهمیدم که نقشمو فهمیدی برا همین گفتم زود اقدام کنم
ا.ت:فایده نداره چون من تو رو شکست میدم
سوهو:خواهیم دید
بیارش
سرمو برگردوندم دیدن اون...اون... اون تهیونگ بود
بازم هانی و تهیونگ رو گرفتن الان چیکار کنم
این.. این سختترین کارم بود باید الان چیکار کنم چطور نجاتشان بدم
سعی کردم اروم باشم و دنبال راهی برا نجاتشان باشم
ا.ت:بگو ببینم چی میخوای تا ولشون کنی؟
سوهو:مردنت
ا.ت:من بمیرم ازادشون میکنی؟
سوهو:اره
ا.ت:پس یک تفنگ بده زود ماجرا رو تموم کنیم
سوهو:فکر نمیکردم اینقدر مشتاق مردنی
ا.ت:تفنگ بده و اینقدر چرت و پرت نگو
سوهو برام یک تفنگ آورده بود که پر گلوله بود
ا،ت:به همه ی ادمات بگو برن هیچکس جز من و تو و هانی و تهیونگ و دوهون نمونه
سوهو به همشون دستور داد که برن
تهیونگ و هانی داد میکشیدن و میگفتن که اینکار رو نکنم هانی که داشت گریه میکرد
ولی من ا.ت هستم ا.ت به این زودیا تسلیم نمیشم
تفنگ رو از پیش سرم کنار بردم و با سرعت و بدن تردید به دست و پای سوهو شلیک کردم بعد به دوتا دستای دوهون هم شلیک کردم
هر دوشون افتادن رو زمین
در همون لحظه رفتم و هانی و تهیونگ رو باز کردم
ا.ت:سریع بیاید فرار کنیم
هانی:من تا این دوتا رو نکشم از جام جم نمیخورم
هانی تفنگ رو ازم برد و....
پایان پارت بیست و سوم
حمایت کنید لطفا نظر بدید
بچه ها این رو بگم که رمانم اصلا عاشقانه نیست اصلا فقط اکشن و دوستانه و مافیایی هستش
ولی قشنگه براش خیلی اتفاقا در نظر دارم که در پارت های آینده میبینید
#بی_تی_اس
#BTS
#ارمی
#ARMY
#رمان_از_بی_تی_اس
#ROMAN_OF_BTS
#چا_اون_وو
#cha_eun_woo
#فیک
#fake
#وانشات
#vanshat
۳.۷k
۳۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.