Part11
Part11
ویو کوک
رفتیم توی خونه تهیونگ نشستیم و بعد شام خوردیم بچه ها تواتاق بودن داشتن بازی که تهیونگ گفت
ته :خب بچه ها حاضر شیم بریم استخر
پسرا رفتن حاضر شن که من رفتم تو اتاق ات اینا هنوز متوجه من نشده بودن
ویو ات
تو اتاق بودیم که پشتمون نگاه کردم دیدم کوک جلو در وایساده
کوک:بچه ها حاضر شین بریم استخر
با شوق پریدم بالا گفتم
ات:باشه
پرش زمانی به موقعی که رفتن جلو در استخر....................................
ویو کوک
تو ماشین بودیم خیلی حس بدی گرفتم بخواطر همین به ات گفتم
کوک:ات
ات:هوم
کوک:ببین میگم من حس بدی گرفتم هروقت حس بدی میگریم یک اتفاق بد میفته از جلو چشمام جم نخور
ات :باشه
رفتیم تو هر مرحله ای که نزدیگ میشدیم بیشتر حس بدی تو وجودم میومد و نمیخواستم به ات بگم آخه خیلی خوشحال بود
موقعی که ات رفت تا لباساشو دراره یک مردی داشت میرفت تو اتاق بخواطز همین تند تند رفتم تو اتاقی که ات هست
ات:جیغغغغغغغغغغغغغ
جلو دهنشو گرفتم
کوک :ببخشید ولی یک مردی داشت میومد تو اتاق
ات :باشه فقط برگرد
کوک:باشه
لباسشو پوشید گفت
ات :برگرد
وقتی برگشتم دیدم لختی ترین مایوشو پوشیده خیلی خیلی اعصبی شدم جوری که بخوام بزنمش
کوک:ات چرا اینو پوشیدی مگه نگفتم فقط اجازه داری اینو برا من بپوشی (داد شدید ولی به عربده نمیکشید)
ات ویو
با دادش ترسیدم گریم گرفت تو این یکماه هیچوقت سرم داد نزده بود گریم گرفته
کوک ویو
دیدم گریش گرفت رفت نشستم رو صندلی و گزاشتمش روی پاهام و بغلش کردم محکم بغلش کردم
کوک:ببخشید بیبی گریه نکن
ات :ببخشید از قصد این لباسو پوشیدم (گریه)
چرا بهم میگی بیبی (خنده و گریه)
کوک:منحرف کوچوی من بیبی به معنی بچه هم میشه
ات :باشه پس منم بهت میگم دد.ی(خنده)
کوک:(شک)
ات: منحرف بزرگ من ددی به معنی پدرم میشه(خنده)
کوک:اوکی بریم ولی از کنارم جم نمیخوری (جدی)
ات:اوکی
رفتیم توی آب داشتیم بازی میکردیم که خواستم برم دستشویی اول از کوک اجازه میگیرم بعد
ات:کوک میشه برم دستشویی
کوک:گفتم از کنارم جم نخور (جدی)
ات:اما دسشویی دارم
کوک:اوکی حواسم بهت هست زود برو بیا
ات:اوکی
داشتم میرفتم دست شویی که یک مردی ستمو گرفت کشید بردم تو یکی از اتاقا
ات:جیغغغغغغغغغغغ
کل لباسامو جر داد و خیمه زد روم.......................................................
ویو کوک
رفتیم توی خونه تهیونگ نشستیم و بعد شام خوردیم بچه ها تواتاق بودن داشتن بازی که تهیونگ گفت
ته :خب بچه ها حاضر شیم بریم استخر
پسرا رفتن حاضر شن که من رفتم تو اتاق ات اینا هنوز متوجه من نشده بودن
ویو ات
تو اتاق بودیم که پشتمون نگاه کردم دیدم کوک جلو در وایساده
کوک:بچه ها حاضر شین بریم استخر
با شوق پریدم بالا گفتم
ات:باشه
پرش زمانی به موقعی که رفتن جلو در استخر....................................
ویو کوک
تو ماشین بودیم خیلی حس بدی گرفتم بخواطر همین به ات گفتم
کوک:ات
ات:هوم
کوک:ببین میگم من حس بدی گرفتم هروقت حس بدی میگریم یک اتفاق بد میفته از جلو چشمام جم نخور
ات :باشه
رفتیم تو هر مرحله ای که نزدیگ میشدیم بیشتر حس بدی تو وجودم میومد و نمیخواستم به ات بگم آخه خیلی خوشحال بود
موقعی که ات رفت تا لباساشو دراره یک مردی داشت میرفت تو اتاق بخواطز همین تند تند رفتم تو اتاقی که ات هست
ات:جیغغغغغغغغغغغغغ
جلو دهنشو گرفتم
کوک :ببخشید ولی یک مردی داشت میومد تو اتاق
ات :باشه فقط برگرد
کوک:باشه
لباسشو پوشید گفت
ات :برگرد
وقتی برگشتم دیدم لختی ترین مایوشو پوشیده خیلی خیلی اعصبی شدم جوری که بخوام بزنمش
کوک:ات چرا اینو پوشیدی مگه نگفتم فقط اجازه داری اینو برا من بپوشی (داد شدید ولی به عربده نمیکشید)
ات ویو
با دادش ترسیدم گریم گرفت تو این یکماه هیچوقت سرم داد نزده بود گریم گرفته
کوک ویو
دیدم گریش گرفت رفت نشستم رو صندلی و گزاشتمش روی پاهام و بغلش کردم محکم بغلش کردم
کوک:ببخشید بیبی گریه نکن
ات :ببخشید از قصد این لباسو پوشیدم (گریه)
چرا بهم میگی بیبی (خنده و گریه)
کوک:منحرف کوچوی من بیبی به معنی بچه هم میشه
ات :باشه پس منم بهت میگم دد.ی(خنده)
کوک:(شک)
ات: منحرف بزرگ من ددی به معنی پدرم میشه(خنده)
کوک:اوکی بریم ولی از کنارم جم نمیخوری (جدی)
ات:اوکی
رفتیم توی آب داشتیم بازی میکردیم که خواستم برم دستشویی اول از کوک اجازه میگیرم بعد
ات:کوک میشه برم دستشویی
کوک:گفتم از کنارم جم نخور (جدی)
ات:اما دسشویی دارم
کوک:اوکی حواسم بهت هست زود برو بیا
ات:اوکی
داشتم میرفتم دست شویی که یک مردی ستمو گرفت کشید بردم تو یکی از اتاقا
ات:جیغغغغغغغغغغغ
کل لباسامو جر داد و خیمه زد روم.......................................................
۲.۹k
۱۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.