(پارت سی و چهارم)
(پارت سی و چهارم)
صبح
جونگکوک گفت: بیب نمیخوای بلند شی دوباره قهر میکنما
ا.ت گفت: چیشده کوکی
جونگکوک گفت: خب صبح از الان باید بریم بیرون تا اخر شب
ا.ت گفت: خب باشه اول کجا میخوایم بریم
جونگکوک گفت: کوهنوردی
ا.ت گفت: نه لباس نه کفش مناسب دارم
جونگکوک گفت: همه چیز خریده شده بهونه نیار
ا.ت گفت: خب باشه مامان جون میاد یا نه
جونگکوک گفت: نه
ا.ت گفت: من که گفتم تقصیر منه اون فقط همراهم اومد چرا هنوز باهاش قهری
جونگکوک گفت: ربطی به ماجرا دیشب نداره بهش گفتم گفت نه
ا.ت گفت: خب باشه
حاضر شدیم و رفتیم یه کوه مناسب پیدا کردیم
اونجا یکم شلوغ بود جونگکوک دستمو گرفت باهم کم کم رفتیم بالای کوه
یکی رو دیدم خیلی اشنا بود
ا.ت گفت: کوکی این کیه آشنا نیست
جونگکوک گفت: خودم هم دیدمش برام آشناست
ا.ت گفت: جونگمینه
جونگکوک گفت:چی
جونگمین اومد جلو گفت: سلام بچه ها خوبید
ما هم بهش سلام کردیم
جونگمین گفت: بچه ها این دوست دخترمه دوست دخترم جونگکوک و ا.ت
باهم سلام کردیم
جونگمین گفت: میاین بریم رو اون کوه
جونگکوک گفت: نه من خودمو ا.ت میخوایم بریم یه جای دیگه خب بیب بریم
جونگکوک دستمو گرفت برد و سوار ماشین شدیم و رفت یه جایی که هیچ کس نباشه
ا.ت گفت: اینجا که خوش نیست کسی نیست
جونگکوک گفت: میخوای پسرا رو دید بزنی مگه
ا.ت گفت: عهههه کوکیـ
جونگکوک گفت: مهم اینه که ما باهمیم
صبح
جونگکوک گفت: بیب نمیخوای بلند شی دوباره قهر میکنما
ا.ت گفت: چیشده کوکی
جونگکوک گفت: خب صبح از الان باید بریم بیرون تا اخر شب
ا.ت گفت: خب باشه اول کجا میخوایم بریم
جونگکوک گفت: کوهنوردی
ا.ت گفت: نه لباس نه کفش مناسب دارم
جونگکوک گفت: همه چیز خریده شده بهونه نیار
ا.ت گفت: خب باشه مامان جون میاد یا نه
جونگکوک گفت: نه
ا.ت گفت: من که گفتم تقصیر منه اون فقط همراهم اومد چرا هنوز باهاش قهری
جونگکوک گفت: ربطی به ماجرا دیشب نداره بهش گفتم گفت نه
ا.ت گفت: خب باشه
حاضر شدیم و رفتیم یه کوه مناسب پیدا کردیم
اونجا یکم شلوغ بود جونگکوک دستمو گرفت باهم کم کم رفتیم بالای کوه
یکی رو دیدم خیلی اشنا بود
ا.ت گفت: کوکی این کیه آشنا نیست
جونگکوک گفت: خودم هم دیدمش برام آشناست
ا.ت گفت: جونگمینه
جونگکوک گفت:چی
جونگمین اومد جلو گفت: سلام بچه ها خوبید
ما هم بهش سلام کردیم
جونگمین گفت: بچه ها این دوست دخترمه دوست دخترم جونگکوک و ا.ت
باهم سلام کردیم
جونگمین گفت: میاین بریم رو اون کوه
جونگکوک گفت: نه من خودمو ا.ت میخوایم بریم یه جای دیگه خب بیب بریم
جونگکوک دستمو گرفت برد و سوار ماشین شدیم و رفت یه جایی که هیچ کس نباشه
ا.ت گفت: اینجا که خوش نیست کسی نیست
جونگکوک گفت: میخوای پسرا رو دید بزنی مگه
ا.ت گفت: عهههه کوکیـ
جونگکوک گفت: مهم اینه که ما باهمیم
۱۰.۵k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.