𝐹𝓇𝑜𝓂 𝒽𝒶𝓉𝑒 𝓉𝑜 𝒻𝓇𝒾𝑒𝓃𝒹𝓈𝒽𝒾𝓅
𝐹𝓇𝑜𝓂 𝒽𝒶𝓉𝑒 𝓉𝑜 𝒻𝓇𝒾𝑒𝓃𝒹𝓈𝒽𝒾𝓅
Part:4
اگه تو عاشق باشی من دیوانه ام
♡...........................♡
کوک:دوست داری چی صدات کنم
ا/ت:اسممو
کوک:چشم امر دیگه ای نیست ؟
ا/ت:خیر
کوک:پرو
ا/ت:چیزی گفتین اقای جونگ کوک🙄
کوک:آره گفتم خوب؟
ا/ت:هیچ
تهیونگ با یه سینی که توش سه تا ماگ بود امد
و به هر کدوم یکی داد
ته:خوب داشم کی قراره دوماد بشی؟
کوک که قهوه پرید تو گلوش سرفه ای کرد و گفت
کوک:زهر مار
ته:خوب میخوام آماده بشم برا عروسی
کوک:لازم نکرده
ا/ت:چطور دختریه؟
کوک:چندش
ا/ت:میخام ببینمش
کوک:چشم فردا قرار ملاقات میزارم فقط به خاطر شما🙄
ا/ت:مسخره میکنی
کوک:خیر
تهیونگ که داشت به دعوا ما میخندید شروع به حرف زدن کرد تا این بحث تموم شه .
همه رفتن بخوابن بلخره جونگ کوک راضی شد تا من تهیونگ دختره رو ببینیم تو همین افکار بودم که کم کم چشمام گرم شد و خوابیدم
((فردا شب))
با تهیونگ رفتیم بازار کلی وسایل و لباس خریدیم
یکی از اون لباسارو برداشتم یه شلوار کارگو سفید با یک پیراهن مشکی و یه کت مشکی
از اتاق رفتم بیرون تهیونگ و جونگ کوک آماده بودن به کوک تیکه انداختم و به سمت در حرکت کردم
ا/ت:درسته جذابی ولی خیلی رو مخی
کوک خندید و گفت
کوک:نظر لطفته بانو
رفتیم بیرون از خونه سوار ماشین شدیم و رفتیم وقتی رسیدیم پیاده شدیم دست تهیونگ رو گرفتم و سمت رستوران حرکت کردین میزمون رو پیدا کردیم وبه سمتش راه افتادیم با چیزی که دیدم پشمای من و تهیونگ ریخت........
Part:4
اگه تو عاشق باشی من دیوانه ام
♡...........................♡
کوک:دوست داری چی صدات کنم
ا/ت:اسممو
کوک:چشم امر دیگه ای نیست ؟
ا/ت:خیر
کوک:پرو
ا/ت:چیزی گفتین اقای جونگ کوک🙄
کوک:آره گفتم خوب؟
ا/ت:هیچ
تهیونگ با یه سینی که توش سه تا ماگ بود امد
و به هر کدوم یکی داد
ته:خوب داشم کی قراره دوماد بشی؟
کوک که قهوه پرید تو گلوش سرفه ای کرد و گفت
کوک:زهر مار
ته:خوب میخوام آماده بشم برا عروسی
کوک:لازم نکرده
ا/ت:چطور دختریه؟
کوک:چندش
ا/ت:میخام ببینمش
کوک:چشم فردا قرار ملاقات میزارم فقط به خاطر شما🙄
ا/ت:مسخره میکنی
کوک:خیر
تهیونگ که داشت به دعوا ما میخندید شروع به حرف زدن کرد تا این بحث تموم شه .
همه رفتن بخوابن بلخره جونگ کوک راضی شد تا من تهیونگ دختره رو ببینیم تو همین افکار بودم که کم کم چشمام گرم شد و خوابیدم
((فردا شب))
با تهیونگ رفتیم بازار کلی وسایل و لباس خریدیم
یکی از اون لباسارو برداشتم یه شلوار کارگو سفید با یک پیراهن مشکی و یه کت مشکی
از اتاق رفتم بیرون تهیونگ و جونگ کوک آماده بودن به کوک تیکه انداختم و به سمت در حرکت کردم
ا/ت:درسته جذابی ولی خیلی رو مخی
کوک خندید و گفت
کوک:نظر لطفته بانو
رفتیم بیرون از خونه سوار ماشین شدیم و رفتیم وقتی رسیدیم پیاده شدیم دست تهیونگ رو گرفتم و سمت رستوران حرکت کردین میزمون رو پیدا کردیم وبه سمتش راه افتادیم با چیزی که دیدم پشمای من و تهیونگ ریخت........
۵.۹k
۲۵ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.