ویو ات
ویو ات
کوک: خب من باید یجوری حرصمو خالی کنم
ات: چرا اینطوری کردی من چجوری تو این اتاق بمونم
( اتاق پره شیشه خورده و لباسای ات پاره پوره تخت پر از بطری های شرابو الکلای متفاوت
پنحره باز میز بهم ریخت)
کوک: هه تو باید پیش صاحابت بمونی
ات: کوک بسه بهدا چرا اینطوری کردی
کوک: هب کردم
ات: یعنی اگه بودم میزدیم
کوک: نخیر چون پیدات نمیکردم حرصمو تو اتاقت خالی میکردم
ات: اخه چلا ( ات حواسش نبود خودشو لوس کرد
کوک: بازم شروع کردی
ات: نبابا حواسم نبودش
کوک: اها
ات: اخه ببینوچه بلایی سر لباسام اوردی چطول دلم اومد( دوباره لوس شد ول بچه دست خودش نیس)
کوک: ات
ات: هوم( لبای جمع که ناراحته
کوک: من میخوام حداقل تاشب واسم ولی نمیزاری
ات: چی
کوک اوند سمتو انداخت رو تخت و خیمه زد روم
کوک: دلت برا ددیت تنگ شده
ا: ن
کوک: ولی من دلم برات تنگ شده
لباشو گزاش رو لبمو مک میزد که نزدیک بود لبام جر بخوره
کوک: خب من باید یجوری حرصمو خالی کنم
ات: چرا اینطوری کردی من چجوری تو این اتاق بمونم
( اتاق پره شیشه خورده و لباسای ات پاره پوره تخت پر از بطری های شرابو الکلای متفاوت
پنحره باز میز بهم ریخت)
کوک: هه تو باید پیش صاحابت بمونی
ات: کوک بسه بهدا چرا اینطوری کردی
کوک: هب کردم
ات: یعنی اگه بودم میزدیم
کوک: نخیر چون پیدات نمیکردم حرصمو تو اتاقت خالی میکردم
ات: اخه چلا ( ات حواسش نبود خودشو لوس کرد
کوک: بازم شروع کردی
ات: نبابا حواسم نبودش
کوک: اها
ات: اخه ببینوچه بلایی سر لباسام اوردی چطول دلم اومد( دوباره لوس شد ول بچه دست خودش نیس)
کوک: ات
ات: هوم( لبای جمع که ناراحته
کوک: من میخوام حداقل تاشب واسم ولی نمیزاری
ات: چی
کوک اوند سمتو انداخت رو تخت و خیمه زد روم
کوک: دلت برا ددیت تنگ شده
ا: ن
کوک: ولی من دلم برات تنگ شده
لباشو گزاش رو لبمو مک میزد که نزدیک بود لبام جر بخوره
۱۳.۶k
۱۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.