اسم فرشته کوچولو من

اسم فرشته کوچولو من
پارت ۳۴
[ویو جونگ کوک]
حرفایی که یونا و هارین می زدن تو مغزم اکو می شد
نمی دونستم حرف کی باور کنم
ولی وقتی هارین شکمش نشون داد مطمئن شدم دروغ نمی گه
یعنی من با دستای خودم هارین بدبخت کردم
ولی وقتی شروع کرد با پرخاشگری با یونا حرف زدن عصبی شدم
هر چی نباشه یونا خواهرم هیچکس حق اذیت کردنش نداره
حرف هارین داشت تند تر می شد داشت رسماً تحدیدم می کرد
یک دختر چطور اینقدر مطمئن درباره نابود کردن حرف می زنه
با جدیت رفت داخل اتاقش دنبالش رفتم و متوجه
تمام حرفاش شدم داشت یا یکی با حالت تحدید کمک می خواست
رفتم داخل و ازش گوشی گرفتم
جونگ کوک: داشتی چه غلطی می کردی ( عربده)
هارین: گوشیم پس بده
جونگ کوک: داشتی با کی حرف می زدی ( داد)
هارین: به تو چه
جونگ کوک: هارین حرف بزن ( داد)
هارین: داداش ناتنیم......مشکلیه.. حداقل من با داداشم حرف می زنم ولی خواهر تو با هر هرزه ای مثل خودش هر غلطی خواسته کرده ( پوزخند)
عصبی شدم و اسلحم از کتم در آوردم رو سرش گرفتم
جونگ کوک: درباره خواهرم درست حرف بزن ( داد)
هارین: بزن....بزن... ولی این یادت باشه که اگه منم بکشی ولی یک نفر هست که تمام خانواده ات و خودت نابود می کنه
این دختر درباره چی حرف می زنه ؟
چرا اینقدر مطمئن هست ؟
تو فکر رفتم که یهو با یک حرکت اسلحه ازم گرفت و به سمت
شیشه اتاق شلیک کرد که تمام شیشه ریخت پایین
جونگ کوک: داری چه گوهی می خوری
پوزخندی زد اسلحه داخل دستش چرخوند
هارین: به موقعش متوجه میشی..... ولی یادت بمونه اگه نشونه گرفتی مستقیم شلیک کن....چون اگه شلیک نکنی نشونه بعد خودتی بزار یک داستان قشنگ برات تعریف کنم یک روز من گروگان گرفتن و بعد مرده بهم گفت میشی برده ام منم فقط نگاش می کردم گریه می کردم که داداش ناتنیم از راه رسید اون مرد به سمت داداشم اسلحه گرفت ولی نزد عوضش داداشم مغزش ترکوند

این دختر خیلی دست کم گرفتم
خیلی زرنگ تر. از اون حرفاس ، نمی دونم چرا دارم به حرفاش گوش می کنم
چرا مجذوب رفتارش شدم ، چرا تو این وضعیت دارم به عالی بودنش اعتراف می کنم
ازش اسلحه گرفتم
جونگ کوک: گوشیت پیش من می مونه....و اینکه من هیچوقت اجازه نمی دم حتی فرد وصیتش کنه....خدات شکر کن زنده ای
به سمت خروجی اتاق رفتم که
جونگ کوک: شیشه اتاقت ترکوندی.... اینقدر سرما بکش که آدم بشی ( جدی - سرد)
و از اتاق کلأ خارج شدم
دیدگاه ها (۲۳)

اسم فرشته کوچولو من پارت ۳۵[ویو هارین]پسر رو مخ فکر کرده کیه...

اسم فرشته کوچولو من پارت ۳۶[ویو هارین]اگه دوباره بخوابم بدنم...

اسم فرشته کوچولو من پارت ۳۳ [ویو هارین]جونگ کوک: اینم یادت ن...

اسم فرشته کوچولو من پارت ۳۲ [ویو هارین]وقتی کاملآ از پله ها ...

ویو یونا :یهو رفتم پایین که پسر عمم دیدم وای خدا این اینجا چ...

های رمان قبلی که نوشتم چون گفتین بد ادامه نمیدم میخوام یدون...

ارمان عشق و نفرت پارت 5صبح شد آت خیلی درد داشت کوک رفت غذا پ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط