اسم فرشته کوچولو من
اسم فرشته کوچولو من
پارت ۳۶
[ویو هارین]
اگه دوباره بخوابم بدنم دردش کمتر میشه
ولی این همه خواب خوب نیست
نه...نه درد داره کل وجودم نابود می کنه..... حتی آبم نمی تونم بخورم
گلوم هم می سوخت اگه قطره ای آب می خوردم انگار داشتم با تیغ خراش
می انداختمش
بهترین کار خواب
با پیچیدن پتو دور خودم دوباره خوابیدم
[ویو فردا]
[ویو جونگ کوک]
هاجون: یعنی یونا همچین کاری هم کرد ( تعجب )
جونگ کوک: آره.... ولی هارین هم که می شناسی دعوا را انداخت و هرچی از دهنش اومد گفت
هاجون: داداش ببخشید ولی هارین حق داره هر کاری کنه حق داره شما آیندش خراب کردید و اینکه چرا رو دختره بدبخت اسلحه کشیدی ؟ خودت خوب می دونی یونا خیلی دختره خوبیم نیست
جونگ کوک: اههه نمی دونم همه اش تقصیر یونا....اون به من دروغ گفت منم هارین اخراج کردم....و اینکه داشت با برادر ناتنیش حرف می زد چطور می تونستم اجازه بدم بره
هاجون: والا حق با هارین هر کاری کنه حق داره
جونگ کوک: درسته
یهو هاجون خنده ای سر داد
جونگ کوک: چیه
هاجون: من به قدرت مند بودن هارین پی بردم هیچکس نتونسته تو عمرش اسلحه جئون جونگ کوک ازش بگیره ولی هارین با یک حرکت گرفته ( خنده )
جونگ کوک: نمک نریز.... من دیگه برم خونه
هاجون: بری پیش دخترت....( خنده)
جونگ کوک: آره مشکلیه ( جدی)
هاجون: برو برو .....یک روز میام بهش سر بزنم.... فعلآ خدانگهدار
جونگ کوک : بای
از مکان خارج شدم و سوار ماشین شدم و به سمت خونه حرکت کردم
بعد از ۳۰ مین رسیدم
وارد خونه شدم با چشمام کل خونه هارین گشتم ولی نبود
جونگ کوک: آجوما
پارت ۳۶
[ویو هارین]
اگه دوباره بخوابم بدنم دردش کمتر میشه
ولی این همه خواب خوب نیست
نه...نه درد داره کل وجودم نابود می کنه..... حتی آبم نمی تونم بخورم
گلوم هم می سوخت اگه قطره ای آب می خوردم انگار داشتم با تیغ خراش
می انداختمش
بهترین کار خواب
با پیچیدن پتو دور خودم دوباره خوابیدم
[ویو فردا]
[ویو جونگ کوک]
هاجون: یعنی یونا همچین کاری هم کرد ( تعجب )
جونگ کوک: آره.... ولی هارین هم که می شناسی دعوا را انداخت و هرچی از دهنش اومد گفت
هاجون: داداش ببخشید ولی هارین حق داره هر کاری کنه حق داره شما آیندش خراب کردید و اینکه چرا رو دختره بدبخت اسلحه کشیدی ؟ خودت خوب می دونی یونا خیلی دختره خوبیم نیست
جونگ کوک: اههه نمی دونم همه اش تقصیر یونا....اون به من دروغ گفت منم هارین اخراج کردم....و اینکه داشت با برادر ناتنیش حرف می زد چطور می تونستم اجازه بدم بره
هاجون: والا حق با هارین هر کاری کنه حق داره
جونگ کوک: درسته
یهو هاجون خنده ای سر داد
جونگ کوک: چیه
هاجون: من به قدرت مند بودن هارین پی بردم هیچکس نتونسته تو عمرش اسلحه جئون جونگ کوک ازش بگیره ولی هارین با یک حرکت گرفته ( خنده )
جونگ کوک: نمک نریز.... من دیگه برم خونه
هاجون: بری پیش دخترت....( خنده)
جونگ کوک: آره مشکلیه ( جدی)
هاجون: برو برو .....یک روز میام بهش سر بزنم.... فعلآ خدانگهدار
جونگ کوک : بای
از مکان خارج شدم و سوار ماشین شدم و به سمت خونه حرکت کردم
بعد از ۳۰ مین رسیدم
وارد خونه شدم با چشمام کل خونه هارین گشتم ولی نبود
جونگ کوک: آجوما
- ۱۹.۶k
- ۲۰ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط