پارت -16-
پارت -16-
هر چقدر فشار میدادم فاید نداشت با یه تکون درو باز کرد مرتیکه گودذیلا واومد تو منم عقب عقب میرفتم و اون هی نزدیک تر میشد از پشت خوردم به تخت و افتادم روش که اون از فرصت استفاده کرد و خودشو انداخت روم دستمو گرفت و بالا سرم قفل کرد و گفت خب داشتی چی میگفتی که نمیتونم بیام تو اتاقت درسته؟ نمیدم چرا ترسیده بودم اما خودمو نباختم و گفتم حالا که چی مثلا اومدی چیکار کنی هاااا یهو زیره گلومو بوسید و خیلی مظلومانه گفت آیلار دوسم داری؟ هیچی نگفتم انگارزبونه دو متریم قفل شده بود نمیتونستم چیزی بگم و سکوت کردم گفت ترو خدا بگو دوسم داره؟ تو چشماش نگاه کردم اره من این پسره زورگو و حسود رو دوست داشتم اصلا دوست داشتن چیه عاشقشم از همون اول که سعی کرد ازم محافظت کنه عاشقش شدم یهو عصبی شد و گفت اه نمیتونم ذهنتو بخونم لعنتی به زبون بیار دوسم داری؟ گفتم تو چی دوست داری بشنوی؟ گفت میخوام خودت بگی گفتم بلند شو از روم گفت نچ تا نگی بلند نمیشم گفتم مرتیکه له شدم بلند شو هول شد از روم بلند شد و گفت خب الان بگو دیگه منم بلند شدم و ساف نشستم و سرمو انداختم پایین و گفتم متاسفانه من ... زیر چشمی دیدم که غمگین شد گفتم متاسفانه من دوست ندارم عاشقتم وقتی جمله ام تموم شد اول با تعجب بعد یهو پرید منو بغل کرد و از رو تخت بلندم کرد و وسط اتاق چرخوند و با خوشحالی داد میزد دختر منم عاشقتم اصلا عاشق چیه دیونتم یه ساله از روزی که دیدمت میگذره هر روز بیشتر عاشقت شدم و خواستمت یا خوشحالی میخندیدم منو گذاشت زمین اما از خودش جدا نکرد و گفت هر شب موهاتو تو خواب نوازش کردم هر شب بوسیدمت و کنارت خوابیدم تو نمیدونی با دوری ازت چه عذابی میکشیدم دختر تو جونه منی 😍با حرفاش انگار رو برا بودم خدایا میشه این لحظه تموم نشه... کناره هم دراز کشیده بودیم که نمیدونم چی شد خوابم برد... بیدار شدم دیدم سمیر نیست و یه یاد داشته کوچیک رو اینه بود بلند شدم رفتم جلو اینه (عشقم نفسم صبح بخیر من یکم بیرون کار دارم میرم یه خط و گوشی بگیرم تا ظهر بر میگردم نگران نباش مواظبه خودتم باش 💋) یه لبخند نشست رو لبم چه خوبه یکی اینجوری ادمو دوست داشته باشه اصلا یه انرژی خاصی گرفته بودم وبا شادی از پله ها رفتم پایین و رفتم سمت تلوزیون و یه اهنگ توپ تو سیستم پلی کردم و با رقص رفتم سمته اشپزخونه دلم میخواست اشپزی کنم اما نمیدونستم چی دوست داره تصمیم گفتم قرمه سبزی درست کنم وسایل رو که از یخچال برداشتم شروع کردم با رقص غذا درست کردن و... میز رو که چیدم کارم تموم شد وای چه خوشگل شد خودمو تشویق کردم(خل چل هم خودتونین😝) رفتم سمته اتاقم و پریدم تو حموم یه دوشه مفصل گرفتم و اومدم بیرون اخیش بوی گنده پیاز گرفته بودم هاااا
هر چقدر فشار میدادم فاید نداشت با یه تکون درو باز کرد مرتیکه گودذیلا واومد تو منم عقب عقب میرفتم و اون هی نزدیک تر میشد از پشت خوردم به تخت و افتادم روش که اون از فرصت استفاده کرد و خودشو انداخت روم دستمو گرفت و بالا سرم قفل کرد و گفت خب داشتی چی میگفتی که نمیتونم بیام تو اتاقت درسته؟ نمیدم چرا ترسیده بودم اما خودمو نباختم و گفتم حالا که چی مثلا اومدی چیکار کنی هاااا یهو زیره گلومو بوسید و خیلی مظلومانه گفت آیلار دوسم داری؟ هیچی نگفتم انگارزبونه دو متریم قفل شده بود نمیتونستم چیزی بگم و سکوت کردم گفت ترو خدا بگو دوسم داره؟ تو چشماش نگاه کردم اره من این پسره زورگو و حسود رو دوست داشتم اصلا دوست داشتن چیه عاشقشم از همون اول که سعی کرد ازم محافظت کنه عاشقش شدم یهو عصبی شد و گفت اه نمیتونم ذهنتو بخونم لعنتی به زبون بیار دوسم داری؟ گفتم تو چی دوست داری بشنوی؟ گفت میخوام خودت بگی گفتم بلند شو از روم گفت نچ تا نگی بلند نمیشم گفتم مرتیکه له شدم بلند شو هول شد از روم بلند شد و گفت خب الان بگو دیگه منم بلند شدم و ساف نشستم و سرمو انداختم پایین و گفتم متاسفانه من ... زیر چشمی دیدم که غمگین شد گفتم متاسفانه من دوست ندارم عاشقتم وقتی جمله ام تموم شد اول با تعجب بعد یهو پرید منو بغل کرد و از رو تخت بلندم کرد و وسط اتاق چرخوند و با خوشحالی داد میزد دختر منم عاشقتم اصلا عاشق چیه دیونتم یه ساله از روزی که دیدمت میگذره هر روز بیشتر عاشقت شدم و خواستمت یا خوشحالی میخندیدم منو گذاشت زمین اما از خودش جدا نکرد و گفت هر شب موهاتو تو خواب نوازش کردم هر شب بوسیدمت و کنارت خوابیدم تو نمیدونی با دوری ازت چه عذابی میکشیدم دختر تو جونه منی 😍با حرفاش انگار رو برا بودم خدایا میشه این لحظه تموم نشه... کناره هم دراز کشیده بودیم که نمیدونم چی شد خوابم برد... بیدار شدم دیدم سمیر نیست و یه یاد داشته کوچیک رو اینه بود بلند شدم رفتم جلو اینه (عشقم نفسم صبح بخیر من یکم بیرون کار دارم میرم یه خط و گوشی بگیرم تا ظهر بر میگردم نگران نباش مواظبه خودتم باش 💋) یه لبخند نشست رو لبم چه خوبه یکی اینجوری ادمو دوست داشته باشه اصلا یه انرژی خاصی گرفته بودم وبا شادی از پله ها رفتم پایین و رفتم سمت تلوزیون و یه اهنگ توپ تو سیستم پلی کردم و با رقص رفتم سمته اشپزخونه دلم میخواست اشپزی کنم اما نمیدونستم چی دوست داره تصمیم گفتم قرمه سبزی درست کنم وسایل رو که از یخچال برداشتم شروع کردم با رقص غذا درست کردن و... میز رو که چیدم کارم تموم شد وای چه خوشگل شد خودمو تشویق کردم(خل چل هم خودتونین😝) رفتم سمته اتاقم و پریدم تو حموم یه دوشه مفصل گرفتم و اومدم بیرون اخیش بوی گنده پیاز گرفته بودم هاااا
۹.۵k
۰۵ خرداد ۱۴۰۲