تابعقوانینجمهوریاسلامیایرانوویسگون

#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی_ایران_و_ویسگون

^My little demon ^

☆شیطان کوچولوی من ☆

پارت :9

اشکالی نداره اما بهم گفت منم بهش گفتم افرین کوک برای اولین بار مغزت درست کار کرد

ویوی نویسنده

با اینکه جونگ کوک و ا. ت بر سر این اعتراف خوشحال بودن اما نمی دونن که یک دوربین مداربسته زندگیشون رو می سازه

صبح ویوی  ا. ت

اخی احساس میکنم که مثل شتر خوابیدم صورتم رو کردم تو بالشت گوشیم رو بردا... یا خدا ساعت 9 چشمام درست می بینه... دیرم شدددد زور رفتم سرویس کار های لازم رو انجام دادم که با لباس پیژامه و گوشی داشتم می رفتم بی رون ایسی  من چرا این جوری شدم زود لباس مناسب پوشیدم وقتی از در اومدم بیرون سرم تیر کشید وا دیشب چی شد جنی به من انرژی داد و بقیه چی شد اه ولش برم پایین داشتم تند تند از پله پایین می رفتم که پام سر خرد اما به جای اینکه درد احساس کنم یک دست محکم و یک اغوش گرم احساس کردم یکی از چشمام رو باز کردم کوک داشت به لب خند نگام می کرد زود رو پای خودم وایستادم اونم دستش رو گذاشت تو جیبش و
صبح تون بخیر جونگ کوک شی
×ا.ت ببینم چرا رنگ و روت پریده وا سرت چقدر سرده
نه خوبم فقط می دونید ته کجاست
× رفته اشپز خونه به بقیه کمک کنه
خ... خیلی ممنون

رفتم پایین دیدم میز چیده همه گوشی به دست متوجه شدم که کوک هم پشتمه

جنی؛:(با لحن خوش حال) ا. ت نیوس ات رو چک کن اوپا توهم همین تور

اول که گوشی دیدم جنی پیام داده بود که ا. ت اگه نیاز به انرژی داری بگو دیگه امروز می خواستم ازت بپرسم که جونگ کوک رو دوست داری که متوجه شدم بله....
این چیه وایستا مگه دیشب دیشب... دیشب چی شد یک به مخ عزیزم فشار اوردم اون ویدیو رو دیدم.... چی چی شد رفتم تو اشپز خونه زود دوتا قهوه خوردم الان مغزم کار کرد خب شب چی شد اما من... من... به جونگ کوک گفتم ع... عاشقت.. م
خیلی خودم رو نگه داشتم که خوش حالیم رو نشون ندم رفتم خیلی ریلکس پیششون نشستم
جنی : یک فن هکر وارد دوربین شده (این کلمه رو با خوشحالی گفت) که اون تیکه ارو برداشت و تو فای مجازی گذاشت و قبل از اینکه کمپانی ببینه کار خودش رو کرد
× پس داستان از این قرار بود

ووی کوک

اون پشت وایستادم تا ریکشن ا. ت رو ببینم اما چه بیخیال بود.. نکنه اعترافش رپ یادش رفته باشه بدبخت شدم

.
.
.

یک هفته بعد


ویوی ا. ت هر موقع که میومدیم تو خیابان های پاریس همه عکس می گرفتن امروز ز تو برج ایفل برای ما جشن گرفته بودن یک لباس 20 درصدی کوتاه پوشیدم و به خودم رسیدم
.
.
. ویوی نویسنده

ا. ت نمی دونست قرار برایش یک اتفاق الکی انا به چشم جهان یک اتفاق واقعی بیفته......

حکایت
شرط بزارم
6 تا لایک
16 تا کامنت

بوس فراوان
دیدگاه ها (۰)

#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی_ایران_و_ویسگون^My little demon ^☆...

تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی_ایران_و_ویسگون^My little demon ^☆ش...

سیلام از این دوستمون بسیار حمایت بشه 😄😄😄😄🤗@venuc

اگه جنبه ندارین نخونین 🚫گزارش ندیدن چون داستان از اینجا شروع...

قلب یخیپارت ۱۵از زبان ا/ت:باهم حرف زدیم و فهمیدم پیام ها درو...

قلب یخیپارت ۱۰از زبان ا/ت:غذامون تموم شد منم میخواستم برم دس...

WISH MEET YOUPART 15ویو ا/ت. بعد از اینکه ون مرد نجاتم داد س...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط