یکی از خواهرامو گوشه اتاق گیر انداخته و با تقلید صدای گرب

یکی از خواهرامو گوشه اتاق گیر انداخته و با تقلید صدای گربه ها که بر گرفته از هنرهای رزمی استاد بروسلی هست داره بی انقطاع به طرفش مشت و لگد پرتاب می کنه...
هیچی دیگه ، آقا که شما باشین عِرق برادری ما گل کرد و اون لنگ کفش مهمونیِ مادرم رو که حدودا نیم کیلو وزن داشت به طرف آقا نرگس ببخشین نرگس خانم....؛!! پرتاب کردم ولی چون ناگهانی تصمیم گرفتم پرتاب رو انجام بدم تیرم به خطا رفت و لنگ کفش با دست خواهرم برخورد کرد با این اتفاق نرگس و خواهرم که تا اون لحظه مثل سگ و گربه به هم پریده بودن اتحاد نامقدسی رو تشکیل دادن و دو نفری به طرف من حمله ور شدن از اونجائیکه از نظر جثه از هر دو نفرشون کوچکتر بودم و شانسی در دفاع از خودم ندیدم قصد فرار داشتم که ناگهان با همون لنگ کفشی که به طرف نرگس پرتاب کرده بودم مورد اصابت از ناحیه باسن قرار گرفتم بطوریکه با چند بار سکندری خوردن توام با دستپاچگی تعادلمو از دست دادم و مثل شتر امام رضا زانو زدم و دستامو به حالت تسلیم بالا بردم ....!!!🥴🥴
در همون حالت تسلیم وقتی مورد حجمه و باز خواست خواهرم و نرگس و مادرم که بعد از سر و صدای ایجاد شده در صحنه حاضر شده بود قرار گرفتم علت حضورم در اتاق و پرتاب لنگ کفش رو شنیدن صدای میو میوی گربه عنوان کردم و تازه فهمیدم نرگس خانم برای خواهرم کلاس آموزش مهارتهای رزمی گذاشته و اون صدای میو میو هم به تقلید از مبارزات بروسلی از حنجره نرگس خارج شده بوده ...
با پیچونده شدن گوشم از طرف مادر و با تاکید بر عدم فضولی در کارهایی که به من مربوط نمیشه مورد بخشش قرار گرفته و بعنوان تنبیهِ مکمل از طرف مادر با بدست گرفتن پیت بیست لیتری موظف به خرید نفت از بقالی سر کوچه که حدود ده دقیقه با خونه ما فاصله داشت شدم حالا شما تصور کنین من با وزن بدن حدود سی کیلویی چجوری باید بیست لیتر نفت رو به خونه برسونم ....
وقتی از زبون خواهرم شنیدم اون لنگ کفشی که به باسنم خورده از طرف نرگس پرتاب شده و باعث شده اونجور ذلیلانه مثل گونی آرد پرتاب بشم تو دالان خونه و مورد بازخواست قرار بگیرم فکر انتقام در ذهنم نقش بست
سوژه برای انتقام زیاد داشتم مثلاً استفاده از مارمولک برای ترسوندن نرگس یا زندانی کردن نرگس در یک اتاق با یه گربه اهلی نشده و وحشی و یا روبرو کردنش با خروس وحشی که از جوجگی خودم بزرگش کرده بودم و هر دو سه روز یک بار خون لخته شده بهش داده بودم تا هر کس وارد حیاط خونمون میشد بهش حمله ور بشه ....
با مشورت با برادرم که دو سال از من بزرگتر بود و ترسوندن دخترای همسایه با مارمولک جزء تخصص‌های ویژه اش بود ...!!!!🥴🥴🥴
قرار شد عملیات گربه وحشی و خروسِ جنگی رو مشترکا انجام بدیم تا بلکه درد باسن ناشی از پرتاب لنگ کفش از جانب نرگس کمی تسکین ...!!
دیدگاه ها (۱۷)

سلااااام و درود خدمت همون یکی دو نفری که مرام و معرفتشون عیا...

سلاااااام و درود یه روز با مادر و خواهر شال و کلاه کردیم ، ر...

و اما ادامه خاطره..بله قهرمان خاطره و روایت ما همون نرگس خان...

سلاااام به دوستان و رفقای با وفا و خوش کرداربا هم بریم به پن...

جیمین فیک زندگی پارت ۹۱#

لایو ویورس جونگکوک:🐰🐰:مدت‌ها بود که می‌خواستم اینو امتحان کن...

جرعه ای خاطره.:تابستان سال ۱۳۵۱ شایدم ۵۲ مثل همین تابستون اخ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط