جغد کوچولوی من

جغد کوچولوی من🦉:
part: 22
.
ارسلان:
غذا هارو خوردیم.
ارسلان: خب کجا بریم
دیانا: شهربازی
ارسلان: باشه
رفتیم شهربازی ماشین پارک کردم دیانا رفت سمت چرخ فلک
دیانا: بریم چرخ فلک
ارسلان: باشع
رفتم بلیط گرفتم سوار چرخ فلک شدیم
دیانا: ارسلان میخواستم چیزی بهت بگم
ارسلان: جانم بگوـ
دیانا: میگم من میخوام صبح برم ترکیه پیش نیکا
ارسلان: منم میام میخوام خواهرمو ببینم
دیانا: باشه پس کی بلیط میگریم
ارسلان: صبح میرم بلیط میگیرم
دیانا: باشع الان بریم ماشینـــــــــــ برقیـ
رفتیم ماشین برقی ولی دیانا چقدر قشنگ میخندید من مطمئن بود عاشق این دختر بودم ولی نکنه احساسمو بهش بگم اون عاشقم نباشه
دیانا: ارسلان ارسلان ارسلان ارسلان ارسلان
ارسلان: جانم
دیانا: سه ساعته دارم صدات میکنم کجاییـ
ارسلان: همینجام
دیانا: وقتمون تموم شد بلند شو بریم
رفتیم سوار ماشینـ شدیم رفتیم سمت خونه
دیانا: ارسلان منو برسون خونه
ارسلان: چرا
دیانا: مگه صبح نمیخوایم بریم ترکیه
ارسلان: خب
دیانا: من باید برم چمدونمو بیارم
ارسلان: خب تو برو چمدونتو جمع کنــــ من دم در منتظرم
دیانا: باش
دیانا:
اینــ پسر اخر من رو دیونه میکنه رفتم توی خونه چمدونم جمع کردم. ـ
ارسلان: یه چمدون جمع کردی کشتی منو
دیدگاه ها (۳)

جغد کوچولوی من🦉: part: 23.دیانا: رفتم خونه ی ارسلان چون منو ...

جغد کوچولوی من🦉: part: 24. دیانا: صبحبانور خورشید بلند شدم ر...

جغد کوچولوی من🦉: part: 21. دیانا: ارسلان از دستشویی اومد دیا...

جغد کوچولوی من🦉: part: 20. دیانا: سرم تموم شد. ارسلان رفت کا...

زندگی با خنده (شهر بازی²)به شهر بازی رسیدیم و پیاده شدیم سار...

رمان بغلی من پارت ۱۱۸و۱۱۹و۱۲۰ارسلان: چه زشته ای داره دیانا: ...

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۸

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط