my clasmatep⁴
my clasmate p⁴
یون ویو:
خدااااااا این اینجا چیکار میکنه ولی ...ولی چرا انقدر جذابه خداااا یون داری چی میگی به خودت بیا دختر
تهیونگ ویو:
این همونه که صب قهوه روم ریخت
چقدر جذابه بیشتر کیوته
ننت:بفرمایید بشینید
ننه ته: من عاشق یاقوتم (درس نوشتم)دخترم تو چطور؟
یون:[اصبی]گووووو.....
ننت بابات سوهو:😬😬
یون:گووهررر ..ام...سنگ گوهر
سوهو:مامان،بابا من امشب میخوام پیش جویونگ بمونم
بابات:اممم......باشه
(پرش زمانی به بعد از شام)
بابات:اقای کیم نظرتون چیه شب اینجا بمونید اخه دیروقته
بابای ته:اممم...نمیدونم اخه نمیشه که
بابات:چرا میشه اینجا اتاق مهمان داره
تهیونگ هم پیش یون بمونه*
یون:بابا
بابات:همین که گفتم بفرمایید تا اتاق رو نشون بدم دخترم تو ام اتاقتو نشونِ تهیونگ بده
یون:اههه...باشه
(از زبان ادمین عزیزتون)
تهیونگ و یون رفتن تو اتاق
یون:خوب اینم اتاقم
تهیونگ:قشنگه
یون:خوب کجا میخوای بخوابی؟
تهیونگ:روتخت
یون:پس من
تهیونگ:روتخت
یون:😶😶😶
تهیونگ:چته نگا میکنی؟ تازشم هنوز صبحو یادم نرفته ها
یون:اههههه باشه
(پرش زمانی به موقع خواب)
یون:خوبب از این پشتی اینور تر نمیای
تهیونگ:اوکی
[یون و تهیونگ رو تخت دراز کشیدن ]
یون ویو:
راستش همچین بدمم نمیومد بغلم بخوابه
چشام داشت گرم میشد که یهو دستی دور کمرم حلقه شد
یون: یاااااااا ولم کن
تهیونگ:.......
یون:زورم بهش نمیرسید پس گذاشتم بغلم کنه
<صبح>
یون ویو :
صبح احساس میکردم که یه چیز سنگین رومه بیدار شدم دیدیم که
بیا پایین
یکم دیگه
منتظر پارت بعدی باشین چون قراره پارت بعدی کیس داشته باشه💗
یون ویو:
خدااااااا این اینجا چیکار میکنه ولی ...ولی چرا انقدر جذابه خداااا یون داری چی میگی به خودت بیا دختر
تهیونگ ویو:
این همونه که صب قهوه روم ریخت
چقدر جذابه بیشتر کیوته
ننت:بفرمایید بشینید
ننه ته: من عاشق یاقوتم (درس نوشتم)دخترم تو چطور؟
یون:[اصبی]گووووو.....
ننت بابات سوهو:😬😬
یون:گووهررر ..ام...سنگ گوهر
سوهو:مامان،بابا من امشب میخوام پیش جویونگ بمونم
بابات:اممم......باشه
(پرش زمانی به بعد از شام)
بابات:اقای کیم نظرتون چیه شب اینجا بمونید اخه دیروقته
بابای ته:اممم...نمیدونم اخه نمیشه که
بابات:چرا میشه اینجا اتاق مهمان داره
تهیونگ هم پیش یون بمونه*
یون:بابا
بابات:همین که گفتم بفرمایید تا اتاق رو نشون بدم دخترم تو ام اتاقتو نشونِ تهیونگ بده
یون:اههه...باشه
(از زبان ادمین عزیزتون)
تهیونگ و یون رفتن تو اتاق
یون:خوب اینم اتاقم
تهیونگ:قشنگه
یون:خوب کجا میخوای بخوابی؟
تهیونگ:روتخت
یون:پس من
تهیونگ:روتخت
یون:😶😶😶
تهیونگ:چته نگا میکنی؟ تازشم هنوز صبحو یادم نرفته ها
یون:اههههه باشه
(پرش زمانی به موقع خواب)
یون:خوبب از این پشتی اینور تر نمیای
تهیونگ:اوکی
[یون و تهیونگ رو تخت دراز کشیدن ]
یون ویو:
راستش همچین بدمم نمیومد بغلم بخوابه
چشام داشت گرم میشد که یهو دستی دور کمرم حلقه شد
یون: یاااااااا ولم کن
تهیونگ:.......
یون:زورم بهش نمیرسید پس گذاشتم بغلم کنه
<صبح>
یون ویو :
صبح احساس میکردم که یه چیز سنگین رومه بیدار شدم دیدیم که
بیا پایین
یکم دیگه
منتظر پارت بعدی باشین چون قراره پارت بعدی کیس داشته باشه💗
۵.۲k
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.