My clasmate p⁵
بیدار شدم دیدم که تهیونگ اوفتاده روم و بغلم کرده
(ته ویو)
صبح بیدار شدم دیدیم که انگار دیشب تو گردن یون خوابای قشنگی دیدم خدااااا چرا این انقدر کیوته نه نکنه عاشق شدم....!
غرق افکارم بودم که دیدم داره چشاشو باز میکنه سریع خودمو زدم به خواب که جیغ فرا بنفش کشید.
یون:جیغغغغغغغغغغ
تهیونگ:چه مرگته.... اه......وحشی امازونی چرا جیغ میزنی؟
یون:چرا اومده بودی رومن؟ها....؟
تهیونگ:امممم...عادتمه
یون:ایشششششششش
(رفتن پایین)
سوهو:دیشب چطور بود؟[نیشخند]
یون:چی چطور بود؟ مگه قراره طوری باشه؟
سوهو:پس این چیه؟
(عکس یون و تهیونگ که ته افتاده بود رو یون
<فلش بک به ۴ صبح>
*سوهو ویو*
ساعت ۴ بود رسیدم دم خونه رفتم تو اتاقم که دیدیم تهیونگ افتاده رویون و بغلش کرده منم ازشون عکس گرفتم
*پایان فلش بک*
یون:میکشمت
سوهو:نمیتونی
ننت:بچه ها بیاین صبحونه بخورین
تهیونگ:اومدیم خاله جون
&بعد صبحانه&
^یون ویو^
رفتم تو اتاقم که یهو لپه زنگ زد(سوآ)
سوآ:سلام بادوم
یون:چته؟
سوآ:امشب با کاتسومی میخوایم بریم بار پایه ای
یون:ارههههههههه
سوآ:ساعت ۹ اماده باش اوکی
یون:اوکی
(حال ندارم بگم تا اون موقع چیکار کرد ولی یه نکته ته هنوز اونجاست)
ساعت ⁸
یون: پاشدم یه حموم ده مینی گرفتم اومدم بیرون یه لباس باز پوشیدم یه ارایش ملایم کردم و رفتم پایین
تهیونگ:کجا میری؟
یون:به تو چه
تهیونگ:هوییی حواست هس فقط منو تو اینجا هستیم
یون:خوب؟
تهیونگ:پس هرکاری خواستم میتونم باهات بکنم
یون:خفه
تهیونگ بلند شد اومد سمت یون و چسپوندش به دیوار
یون:چ..چته
تهیونگ:قبل رفتن باید سیرم کنی
یون:چی می....
که حرفش با برخورد لبای تهیونگ رو لباش نصفه موند ..............
منتظر پارت بعدی باشی😀
(ته ویو)
صبح بیدار شدم دیدیم که انگار دیشب تو گردن یون خوابای قشنگی دیدم خدااااا چرا این انقدر کیوته نه نکنه عاشق شدم....!
غرق افکارم بودم که دیدم داره چشاشو باز میکنه سریع خودمو زدم به خواب که جیغ فرا بنفش کشید.
یون:جیغغغغغغغغغغ
تهیونگ:چه مرگته.... اه......وحشی امازونی چرا جیغ میزنی؟
یون:چرا اومده بودی رومن؟ها....؟
تهیونگ:امممم...عادتمه
یون:ایشششششششش
(رفتن پایین)
سوهو:دیشب چطور بود؟[نیشخند]
یون:چی چطور بود؟ مگه قراره طوری باشه؟
سوهو:پس این چیه؟
(عکس یون و تهیونگ که ته افتاده بود رو یون
<فلش بک به ۴ صبح>
*سوهو ویو*
ساعت ۴ بود رسیدم دم خونه رفتم تو اتاقم که دیدیم تهیونگ افتاده رویون و بغلش کرده منم ازشون عکس گرفتم
*پایان فلش بک*
یون:میکشمت
سوهو:نمیتونی
ننت:بچه ها بیاین صبحونه بخورین
تهیونگ:اومدیم خاله جون
&بعد صبحانه&
^یون ویو^
رفتم تو اتاقم که یهو لپه زنگ زد(سوآ)
سوآ:سلام بادوم
یون:چته؟
سوآ:امشب با کاتسومی میخوایم بریم بار پایه ای
یون:ارههههههههه
سوآ:ساعت ۹ اماده باش اوکی
یون:اوکی
(حال ندارم بگم تا اون موقع چیکار کرد ولی یه نکته ته هنوز اونجاست)
ساعت ⁸
یون: پاشدم یه حموم ده مینی گرفتم اومدم بیرون یه لباس باز پوشیدم یه ارایش ملایم کردم و رفتم پایین
تهیونگ:کجا میری؟
یون:به تو چه
تهیونگ:هوییی حواست هس فقط منو تو اینجا هستیم
یون:خوب؟
تهیونگ:پس هرکاری خواستم میتونم باهات بکنم
یون:خفه
تهیونگ بلند شد اومد سمت یون و چسپوندش به دیوار
یون:چ..چته
تهیونگ:قبل رفتن باید سیرم کنی
یون:چی می....
که حرفش با برخورد لبای تهیونگ رو لباش نصفه موند ..............
منتظر پارت بعدی باشی😀
۷.۰k
۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.