رمان زندگی دوباره
رمان زندگی دوباره
پارت۲
_نیلوفرم حالا یادت اومد!؟
جوابشو ندادم
-نیلو جون ولش کن میگه نمیدونی این دخترع لاله
ب شخصی ک این حرفو زده بود نگاه بی تفاوتی کردم ک مزاحم گفت:
-خانم اصغری نظرتون چیه تو کار دیگران دخالت نکنین.
پوزخپدی زدم ن خوبع میشه روش حساب باز کرد ولی خوب من نیازی ب دوست ندارم وقتی میدونم هیچ وقت کنار هم نیستیم
از دانشگاه بیرون اومدم ک با دیدن بی ام و میلان وایستادم..بوق بلندی زد ک همه بچه ها خیره ب ما شدن با حرص سوار ماشین شدم و گفتم:
-متوجت شدع بودم نیازی نبود بوق بزنی ک تا صدمتر جلوترت هم صداشو بشنون ک من اینجام چقدر جذابم اینم ماشینه چقدر با کلاسه..
صدای خندش بلند شد پرو دیگع این مادرش
میلان:میدونم جذابم و ماشین باکلاسی دارم نیاز نیست اینجوری بیان کنی..
وبعد خندید ک گفتم:انقدر خنگی ک فرق نیش زبونو با تعرفو نمیدونی
لپمو کشید ک گفت:چون خواهرو برادرا بهم نیش زبون نمیزنن
با عصبانیت نگاش کردم و گفتم:
-خواهر برادرای واقعی
ناراحت شدع بود از چشمای قهوه ایش میبارید ک دلش محبت خواهرشو میخواست ولی نباید ازمن انتظار داشته باشه منی ک طمع محبتو نچشیدم
-خیلی کلاست دیر تموم میشن ترم بد کمتر واحد بردار
جوابی بهش ندادم بهتر هرچه دیر تر بری تو قفست بهتر
وارد امارت شدم و بعد از دادن لباسم ب فریده ب سمت حال رفتم با دیدن عجوزه ک تیپی زده بود پورخندی زدم اومد سمتم و گفت:
-امشب با میلان نمیری بیرون
با همون پوزخندی ک گوشه لبم چسبیده بود گفتم:
-نکنه میترسی پسرتو بدزدم متاسفم ولی دزد لقب توع، تویی ک خونه زندگی مردمو می دزدی
سرخ شده بود و من تو تمامی لحظات این زندگی مزخرف فقط از سرخ شدن این زن لذت میبردم
عجوزه:ب هرحال من گفتنو بهت گفتم خوشم نمیاد پسرم با دختری مثل تو بره بیرون ناسلامتی پسرم شهرتی واسع خودش داره نمیخوام با بودن تو ابروش بره
خنده تمسخر مانندی کردم و گفتم:
-این شهورت این پول این زندگی رو تو با پول پدرم بدست اوردی
با دیدن چشماش ک پر اشک شد لبخند کوچیکی روی لبم اومد با ناراحتی گفت:ولی من پدرتو دوست داشتمو دارم اخه پول..
بعد زد زیر گریه اخمام تو هم رفت ی جای کار میلنگید
-دلژین
چشمامو از عصبانیت بستم پس بگو..
ب سمتش برگشتم و بی تفاوت نگاش کردم ک گفت:
-این چ طرز صحبت کردن با مادرته
-من مادری ندارم فقط ی مادر داشتم ک اونم تو کشتیش
آقای پدر:حیف ک فقط شبیه دلارام هستی ولی اخلاقشو نداری
خنده تمسخری کردم و گفتم:
-اخلاقشو داشته باشم! هع واقعا جالبه
بعد با داد گفتم؛من اصلا مادری بالای سرم بود ک اخلاقشو داشته باشم..همش تقسیرع توع اگه این زنیکه رو توی زندگیمون نمی اوردی الان زندگی خوبی داشتم
با خوردن سیلی خفه شدم باورم نمیشد من سیلی خوردم اونم از پدری ک دخترش همه چیزش بود.
پارت۲
_نیلوفرم حالا یادت اومد!؟
جوابشو ندادم
-نیلو جون ولش کن میگه نمیدونی این دخترع لاله
ب شخصی ک این حرفو زده بود نگاه بی تفاوتی کردم ک مزاحم گفت:
-خانم اصغری نظرتون چیه تو کار دیگران دخالت نکنین.
پوزخپدی زدم ن خوبع میشه روش حساب باز کرد ولی خوب من نیازی ب دوست ندارم وقتی میدونم هیچ وقت کنار هم نیستیم
از دانشگاه بیرون اومدم ک با دیدن بی ام و میلان وایستادم..بوق بلندی زد ک همه بچه ها خیره ب ما شدن با حرص سوار ماشین شدم و گفتم:
-متوجت شدع بودم نیازی نبود بوق بزنی ک تا صدمتر جلوترت هم صداشو بشنون ک من اینجام چقدر جذابم اینم ماشینه چقدر با کلاسه..
صدای خندش بلند شد پرو دیگع این مادرش
میلان:میدونم جذابم و ماشین باکلاسی دارم نیاز نیست اینجوری بیان کنی..
وبعد خندید ک گفتم:انقدر خنگی ک فرق نیش زبونو با تعرفو نمیدونی
لپمو کشید ک گفت:چون خواهرو برادرا بهم نیش زبون نمیزنن
با عصبانیت نگاش کردم و گفتم:
-خواهر برادرای واقعی
ناراحت شدع بود از چشمای قهوه ایش میبارید ک دلش محبت خواهرشو میخواست ولی نباید ازمن انتظار داشته باشه منی ک طمع محبتو نچشیدم
-خیلی کلاست دیر تموم میشن ترم بد کمتر واحد بردار
جوابی بهش ندادم بهتر هرچه دیر تر بری تو قفست بهتر
وارد امارت شدم و بعد از دادن لباسم ب فریده ب سمت حال رفتم با دیدن عجوزه ک تیپی زده بود پورخندی زدم اومد سمتم و گفت:
-امشب با میلان نمیری بیرون
با همون پوزخندی ک گوشه لبم چسبیده بود گفتم:
-نکنه میترسی پسرتو بدزدم متاسفم ولی دزد لقب توع، تویی ک خونه زندگی مردمو می دزدی
سرخ شده بود و من تو تمامی لحظات این زندگی مزخرف فقط از سرخ شدن این زن لذت میبردم
عجوزه:ب هرحال من گفتنو بهت گفتم خوشم نمیاد پسرم با دختری مثل تو بره بیرون ناسلامتی پسرم شهرتی واسع خودش داره نمیخوام با بودن تو ابروش بره
خنده تمسخر مانندی کردم و گفتم:
-این شهورت این پول این زندگی رو تو با پول پدرم بدست اوردی
با دیدن چشماش ک پر اشک شد لبخند کوچیکی روی لبم اومد با ناراحتی گفت:ولی من پدرتو دوست داشتمو دارم اخه پول..
بعد زد زیر گریه اخمام تو هم رفت ی جای کار میلنگید
-دلژین
چشمامو از عصبانیت بستم پس بگو..
ب سمتش برگشتم و بی تفاوت نگاش کردم ک گفت:
-این چ طرز صحبت کردن با مادرته
-من مادری ندارم فقط ی مادر داشتم ک اونم تو کشتیش
آقای پدر:حیف ک فقط شبیه دلارام هستی ولی اخلاقشو نداری
خنده تمسخری کردم و گفتم:
-اخلاقشو داشته باشم! هع واقعا جالبه
بعد با داد گفتم؛من اصلا مادری بالای سرم بود ک اخلاقشو داشته باشم..همش تقسیرع توع اگه این زنیکه رو توی زندگیمون نمی اوردی الان زندگی خوبی داشتم
با خوردن سیلی خفه شدم باورم نمیشد من سیلی خوردم اونم از پدری ک دخترش همه چیزش بود.
۱۳.۴k
۰۹ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.