عشق مشکی
عشق مشکی
p36
از زبان ا.ت:
تهیونگ همینجوری تند رانندگی میکرد منم دستمو گذاشتم رو دستش
-ته آروم باش بسه
+تهیونگ:اصلا سعی نکن آرومم کنی ا.ت
پوفی کشیدم و سرمو به پنجره تکیه دادم مطمعنم امشب کارم ساختس
چند مین بعد رسیدیم خونه از ماشین پیاده شدم
تهیونگ هات نگام کرد منم آب دهنمو قورت دادم
باهم رفتیم رفتیم تو خونه
+تهیونگ:بیبی گرل رو تخت باش
حرصی بهش نگاه کردم و سریع دوییدم سمت اتاقم
+تهیونگ:اصلا باهات شوخی ندارم
رفتم تو اتاق و درو قفل کردم
+تهیونگ:بیب سریع این درو باز کن
-نمیخوام
+تهیونگ:یکاری نکن درو بشکنم
-هر غلطی میخوای بکن
چند دقیقه ای سکوت شد منم خیالم راحت شد رفتم روی تخت دراز کشیدم
که در شکسته شد منم دومتر پریدم هوا
تهیونگ خیلی عصبی اومد تو اتاق
+تهیونگ:خواستم آروم باشم خودت نزاشتی ا.ت ......................
فردا~~~
از خواب با درد شدیدی بیدار شدم دیدم تهیونگ نیست
نمیتونستم از جام بلند شم
با کمک دیوار از جام بلد شدم و رفتم حموم
بعد چند مین از حموم اومدم بیرون
لباسی تنم کردم و رفتم پایین
دیدم کسی نیست پوفی کشیدم رفتم سمت آشپزخونه چون داشت دلم ضعف میرفت
پیشبندمو بستم و شروع کردم به پختن غذا
ساعتو نگاه کردم ۱بود چقدر خوابیدما
دیدم یکی از پشت بغلم کرد
برگشتم دیدم تهیونگه
پوزخندی زدم
-اصلا فکر نکن فراموش میکنم چه بدی هایی که بهم کردی جلوی ا.د چند بار زدی تو گوشم!؟
+تهیونگ:ببخشید نباید این کارو میکردم
پوزخندی زدم
غذا حاضر شد برای خودمون کشیدم
شروع کردیم به غذا خوردن
حمایتتتتت🔪🔪
هر دو پارت
لایک 50
کامنت 40
p36
از زبان ا.ت:
تهیونگ همینجوری تند رانندگی میکرد منم دستمو گذاشتم رو دستش
-ته آروم باش بسه
+تهیونگ:اصلا سعی نکن آرومم کنی ا.ت
پوفی کشیدم و سرمو به پنجره تکیه دادم مطمعنم امشب کارم ساختس
چند مین بعد رسیدیم خونه از ماشین پیاده شدم
تهیونگ هات نگام کرد منم آب دهنمو قورت دادم
باهم رفتیم رفتیم تو خونه
+تهیونگ:بیبی گرل رو تخت باش
حرصی بهش نگاه کردم و سریع دوییدم سمت اتاقم
+تهیونگ:اصلا باهات شوخی ندارم
رفتم تو اتاق و درو قفل کردم
+تهیونگ:بیب سریع این درو باز کن
-نمیخوام
+تهیونگ:یکاری نکن درو بشکنم
-هر غلطی میخوای بکن
چند دقیقه ای سکوت شد منم خیالم راحت شد رفتم روی تخت دراز کشیدم
که در شکسته شد منم دومتر پریدم هوا
تهیونگ خیلی عصبی اومد تو اتاق
+تهیونگ:خواستم آروم باشم خودت نزاشتی ا.ت ......................
فردا~~~
از خواب با درد شدیدی بیدار شدم دیدم تهیونگ نیست
نمیتونستم از جام بلند شم
با کمک دیوار از جام بلد شدم و رفتم حموم
بعد چند مین از حموم اومدم بیرون
لباسی تنم کردم و رفتم پایین
دیدم کسی نیست پوفی کشیدم رفتم سمت آشپزخونه چون داشت دلم ضعف میرفت
پیشبندمو بستم و شروع کردم به پختن غذا
ساعتو نگاه کردم ۱بود چقدر خوابیدما
دیدم یکی از پشت بغلم کرد
برگشتم دیدم تهیونگه
پوزخندی زدم
-اصلا فکر نکن فراموش میکنم چه بدی هایی که بهم کردی جلوی ا.د چند بار زدی تو گوشم!؟
+تهیونگ:ببخشید نباید این کارو میکردم
پوزخندی زدم
غذا حاضر شد برای خودمون کشیدم
شروع کردیم به غذا خوردن
حمایتتتتت🔪🔪
هر دو پارت
لایک 50
کامنت 40
۱۸.۴k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.