A business marriage

"A business marriage"
"P²⁷"
_ عاا..م..مگه میشه برای چی ما رو گروگان گرفتی ها؟
& چون میخواد پسر اون زن رو هم بکشم و زنشم مال خودم بکنم.
+ عوضی نه نه نباید اون خاطراتو دوباره به یاد بیارم نههه
جونگکوک سرشو بین دستاش گرفته بود عین این بود که انگار سرش داشت منفجر میشد...
+ حروم زادهههه من هیچوقت نمیذارم بورام مال تو بشه اون مال منه.
اون بین اومد جلو‌ی بورام و صورت بورام رو توی دستاش گرفت و قاب کرد
& خب دیگه وقتشه!
+ عوضی اینکارو نکنننن...
اون همینطور داشت به بورام نزدیک تر میشد تقریبا یه سانت با صورتش فاصله داشت که بومممم جونگکوک یه اسلحه درآورد و اونو به پای اون بین زد اون بین از درد افتاد زمین و داشت از درد به خودش می‌پیچید
& آخخخخ.. عوضی
درسته جونگکوک تونسته بود دستاشو باز کنه و وقتی که اومد تا دست و پاهای بورام رو باز کنه یه گلوله توی قلبش فرو رفت...
اون بین از پشت به اون شلیک کرد و میخواست بورام رو هم بکشه که بورام اسلحه جونگکوک رو ورداشت و با اون دقیقا به وسط مغز اون بین شلیک کرد... اهوم اون به قول عمل کرد که میخواست خودش اون عوضی رو بکشه...

لایک و کامنت یادتون نره...!
شرط های پارت بعد:
۲۰ لایک
۱۰ کامنت
اگه شرطا کامل شن پارت بعد رو میذارم...🥺💜
دیدگاه ها (۲۹)

"A business marriage""P²⁸_ جونگکوکااااااا هق بیدار شوووو خوا...

"A business marriage""P²⁹"بعدش دکتر رفت تقریبا یه ساعت بعد ر...

"A business marriage""P²⁶_ به نظرم تو یه ادم اضافی ای نه اون...

"A business marriage""P²⁴"جونگکوک ویوواییی بورام چرا نیومده ...

دوست پسر دمدمی مزاج

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟕عشق مافیاویو بورام یه نفر اومد دنبالم که ببرتم تو عمار...

#Our_life_again#ᏢᎪᎡͲ_³⁹روی تخت کنارم نشست....دستم رو داخل دس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط