فصل دوم اخرp
فصل دوم اخرp
(دلم نیومد غمگینش کنم جون تازه قشنگ شده زندگیشون)
هه سو: ماماااااااااان(جیغ)
کل دنیا دور سرم میچرخید توقع داشتم الان بیهوش باشم دور و برم رو نکاه کردم انگار یکی از پشت گرفته بودم
ا. ت: من.... من زندم وای
تهیونگ: ا. ت هواست کجاست چرا نگا نمیکنی دورو برت رو
ا. ت: ته.... تهیونگ من، من حالم خوب نیس (عوق میزنه) راسش
تهبونگ: مطمئنی،
ا. ت: نمیدونم بلند شو بریم، هه سو، هه سو کو دخترم کو
تهیونگ: اروم باش ا. ت هه سو ترسید رفت پیش جین
ا. ت: خدارا شکر یکم با مرگ فاصله داشتم فقط هوف
تهیونگ: نمیخای که تولد بگه هامون خراب بشه بلند شو
ا. ت: اما کیک
تهیونگ: فک. کرذی فقط همین یه دونه بود، نگران نباش از قبل برنامه ریزی کردم بلند شو بریم
ا. ت: مرسی که دارمت(همث بغل میکنید و بوس میکند و باقیش میره و خونه ادامه کارتون بدبخت منحرف)
بلند شدیم و رفتیم پیش بچه ها هه سو اومد بغلم و سرشو نوازش کردم و جشن رو شروع کردیم، اخرای شب بود همه رفتن خونشون هه سو و سوهو رفته بودن خونه نامجون با بچه های نامجون بازی کنن و مونده بودیم و تهیونگ
تهبونگ: نظرت گیه امشب بازم بچه بسازیم بهتر از الان وقا نداریم
ا. ت: تو اینارا فعلا جمع کن بریم
تهبونگ: من گفتع باشمو این باید سه قلو باشه با اینکه کار سختی میشه کلی زمان میبره ولی میارزه
ا. ت؛: تهیوووونگ
تهیونگ: باشه باشه من اشتباهکردم، حالامیبینم دنیا دستکیه (زیر لب)
وسایل هارا جمع کردیم و رفتیم خونه و شب سختی رو سپری کردیم(بله همون که تو ذهن توعه همون کارو انجام دادن دوباره بچه بیارن، منحرف)
(دوماه بعد)
ا. ت؛: تهیووووووونگ بدووووووو بدووووووووو
تهیونگ: چی شده ا. ت چیه خوبی چت شده
ا. ت: تهیونگ رفتم.... رفتم ازمایش.... سنوگرافی
تهیونگ: خب برا چی(نگران)
ا. ت: چقد خنگیییی حاملمممممممممممممممممم(خوشحال و جیغ و داد)
تهیونگ: واقعا ایولللللللللل جوااااب داد
(خب بگه ها تموم شد، من وسر داییم رو از دست دادم امروز اتفاقی😭🖤و دیگه تحمل این همه درد رو ندام خلاصه خمایت کنید ببخشید بهتر از این نتونستم بنویسم)
۱۴٠۱/۴/۱۸
(دلم نیومد غمگینش کنم جون تازه قشنگ شده زندگیشون)
هه سو: ماماااااااااان(جیغ)
کل دنیا دور سرم میچرخید توقع داشتم الان بیهوش باشم دور و برم رو نکاه کردم انگار یکی از پشت گرفته بودم
ا. ت: من.... من زندم وای
تهیونگ: ا. ت هواست کجاست چرا نگا نمیکنی دورو برت رو
ا. ت: ته.... تهیونگ من، من حالم خوب نیس (عوق میزنه) راسش
تهبونگ: مطمئنی،
ا. ت: نمیدونم بلند شو بریم، هه سو، هه سو کو دخترم کو
تهیونگ: اروم باش ا. ت هه سو ترسید رفت پیش جین
ا. ت: خدارا شکر یکم با مرگ فاصله داشتم فقط هوف
تهیونگ: نمیخای که تولد بگه هامون خراب بشه بلند شو
ا. ت: اما کیک
تهیونگ: فک. کرذی فقط همین یه دونه بود، نگران نباش از قبل برنامه ریزی کردم بلند شو بریم
ا. ت: مرسی که دارمت(همث بغل میکنید و بوس میکند و باقیش میره و خونه ادامه کارتون بدبخت منحرف)
بلند شدیم و رفتیم پیش بچه ها هه سو اومد بغلم و سرشو نوازش کردم و جشن رو شروع کردیم، اخرای شب بود همه رفتن خونشون هه سو و سوهو رفته بودن خونه نامجون با بچه های نامجون بازی کنن و مونده بودیم و تهیونگ
تهبونگ: نظرت گیه امشب بازم بچه بسازیم بهتر از الان وقا نداریم
ا. ت: تو اینارا فعلا جمع کن بریم
تهبونگ: من گفتع باشمو این باید سه قلو باشه با اینکه کار سختی میشه کلی زمان میبره ولی میارزه
ا. ت؛: تهیوووونگ
تهیونگ: باشه باشه من اشتباهکردم، حالامیبینم دنیا دستکیه (زیر لب)
وسایل هارا جمع کردیم و رفتیم خونه و شب سختی رو سپری کردیم(بله همون که تو ذهن توعه همون کارو انجام دادن دوباره بچه بیارن، منحرف)
(دوماه بعد)
ا. ت؛: تهیووووووونگ بدووووووو بدووووووووو
تهیونگ: چی شده ا. ت چیه خوبی چت شده
ا. ت: تهیونگ رفتم.... رفتم ازمایش.... سنوگرافی
تهیونگ: خب برا چی(نگران)
ا. ت: چقد خنگیییی حاملمممممممممممممممممم(خوشحال و جیغ و داد)
تهیونگ: واقعا ایولللللللللل جوااااب داد
(خب بگه ها تموم شد، من وسر داییم رو از دست دادم امروز اتفاقی😭🖤و دیگه تحمل این همه درد رو ندام خلاصه خمایت کنید ببخشید بهتر از این نتونستم بنویسم)
۱۴٠۱/۴/۱۸
۶۷.۶k
۱۸ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.