P¹⁴
P¹⁴
شکوفه اشکوخون
.
.
= وای چقدر ددی!!!
# (خندهی خجالتی)
= واو ددیم خجالیتیه
# اهم اهم(کراواتشو درس میکنه) خب چطور پیش رفت
= سردستشون که کیم نامجون حکمران پریا بود قبول نکرد منم کلا قطع رابطه کردم نقشه عوض شده من آیدل خواهم شد و خودم انجامش میدم
# اما من نمیخوام بدنتو کسی ببینه
= فعلا مجبوریم
(توجه! الان ساعت 8:30 صبحه)
= میخوام برم کره و ادیشن بدم
# مگه الکیه اول باید صداتو بسازی بعد باید دنس تمرین کنی بعد باید...
= همه رو میدونم من کاملا آمادم
# باشه پس برات بلیط میگیرم
( خب الان تند میریم جلو
خلاصه که سوجی قبول میشه و کلی طرفدار تو دنیای انسانها پیدا میکنه تا زمانی که گروهی به نام بیتیاس دبیو میکنه(میخوام خود گروهم بیارم توی فیک یونو؟) و سوجی توی چند سال کلی جایزه و رکورد کسب میکنه و توی یک مصاحبه که سوجی مجری بود همدیگه رو ملاقات میکنن و اونجاس که سوجی پدر و عموهاشو میبینه... بعد از چند سال قیافهی عصبی پدرش مواجه میشه... اولش سوجی ازشون دوری کرد تا زمانی که وقتی داشت تو خیابون راه میرفت یکی عین سایه میچسپونتش به دیوار با دیدن اون صورت احساساتی که به لطف ویلیام بهش داده شده بود گل کرد احساس خشم، تعجب، نفرت و غم پدرش شروع به صحبت کرد)
+ سلام دختر خوشکلم(با لبخند عصبی)
= هه چه عجب یادی از ما کردی آقای جئون
+ تو بودی که سرزمینمو ترک کردی و کل قلمروی منو تو آشوب قرار دادی
= آها
+ تو اصلا به منو مامانت فک کردی؟ میدونی چقدر نگرانت بودیم؟ بعد از حرفای نامجون ت...ت...تو باعث شدی من و مامانت بیشتر از همیشه زجر بکشیم ت... ت... تو باعث شدی مامانت تا پای مرگ بره میفهمی چی میگم؟ داشتی یه شکوفه رو به کشتن میدادی حالیته؟ نه تنها مادرت بلکه یه شکوفه میفهمی؟ یه شکوفه(با داد)
= متاسفم... حالا ولم کن برم به زندگیم برسم(تقلا برای خارج شدن از دست باباش)
+ باز میخوای ما رو نادیده بگیری؟
= من احساس ندارم یونو؟
+ هه که احساس نداری؟ فک کردی من خرم؟
= نیستی؟
+ با پدرت درست حرف بزن
= خب اوکی پدر جان لطفا برو کنار میخوام گم شم برم خونه
+ این آخرین دیدارمون نیست(میزاره سوجی بره)
شکوفه اشکوخون
.
.
= وای چقدر ددی!!!
# (خندهی خجالتی)
= واو ددیم خجالیتیه
# اهم اهم(کراواتشو درس میکنه) خب چطور پیش رفت
= سردستشون که کیم نامجون حکمران پریا بود قبول نکرد منم کلا قطع رابطه کردم نقشه عوض شده من آیدل خواهم شد و خودم انجامش میدم
# اما من نمیخوام بدنتو کسی ببینه
= فعلا مجبوریم
(توجه! الان ساعت 8:30 صبحه)
= میخوام برم کره و ادیشن بدم
# مگه الکیه اول باید صداتو بسازی بعد باید دنس تمرین کنی بعد باید...
= همه رو میدونم من کاملا آمادم
# باشه پس برات بلیط میگیرم
( خب الان تند میریم جلو
خلاصه که سوجی قبول میشه و کلی طرفدار تو دنیای انسانها پیدا میکنه تا زمانی که گروهی به نام بیتیاس دبیو میکنه(میخوام خود گروهم بیارم توی فیک یونو؟) و سوجی توی چند سال کلی جایزه و رکورد کسب میکنه و توی یک مصاحبه که سوجی مجری بود همدیگه رو ملاقات میکنن و اونجاس که سوجی پدر و عموهاشو میبینه... بعد از چند سال قیافهی عصبی پدرش مواجه میشه... اولش سوجی ازشون دوری کرد تا زمانی که وقتی داشت تو خیابون راه میرفت یکی عین سایه میچسپونتش به دیوار با دیدن اون صورت احساساتی که به لطف ویلیام بهش داده شده بود گل کرد احساس خشم، تعجب، نفرت و غم پدرش شروع به صحبت کرد)
+ سلام دختر خوشکلم(با لبخند عصبی)
= هه چه عجب یادی از ما کردی آقای جئون
+ تو بودی که سرزمینمو ترک کردی و کل قلمروی منو تو آشوب قرار دادی
= آها
+ تو اصلا به منو مامانت فک کردی؟ میدونی چقدر نگرانت بودیم؟ بعد از حرفای نامجون ت...ت...تو باعث شدی من و مامانت بیشتر از همیشه زجر بکشیم ت... ت... تو باعث شدی مامانت تا پای مرگ بره میفهمی چی میگم؟ داشتی یه شکوفه رو به کشتن میدادی حالیته؟ نه تنها مادرت بلکه یه شکوفه میفهمی؟ یه شکوفه(با داد)
= متاسفم... حالا ولم کن برم به زندگیم برسم(تقلا برای خارج شدن از دست باباش)
+ باز میخوای ما رو نادیده بگیری؟
= من احساس ندارم یونو؟
+ هه که احساس نداری؟ فک کردی من خرم؟
= نیستی؟
+ با پدرت درست حرف بزن
= خب اوکی پدر جان لطفا برو کنار میخوام گم شم برم خونه
+ این آخرین دیدارمون نیست(میزاره سوجی بره)
۴.۰k
۲۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.