P¹³
P¹³
شکوفه اشکوخون
.
.
بعد از رفتن سوجین خیلی به اون تپش قلب فک کردم اما هیچ دلیلی براش پیدا نکردم... یهو یاد نقشم برای اتصال دو دنیا افتادم بدون توقف لباسم که صد البته باز بود(اسلاید 2) پوشیدم و به سمت در قصر راه افتادم که دوباره با اون قیافه عصبی بابامو دیدم چرا باید هر دقیقه ریخت اینو ببینم(برو بمیر نصف ملت آرزو دیدن این ریخت رو دارن) جلوم وایساد
+ از کی تا حالا؟
= هن؟
+ اولن با بابات درس حرف بزن دومن برو اینو عوض کن
= فقط حوصله همین یه قلمو ندارم کار دارم لطفا برو کنار
+ نرم چیکار میکنی؟
= کاری که نباید بکنم
(خب سوجی به خصوص یه جادو داره که میتونه هر شخصو تبدیل به سنگ کنه منظورش هم از کاری که نباید بکنم اینه البته جادو تا وقتی سوجی بخواد تاثیر داره)
+ برگرد و لباساتو عوض کن خانم جوان (عصبی)
= (پاهای کوکو تبدیل به سنگ میکنه) ادامه بدم؟
+ آه فقط نبینمت
(پاهای کوک به حالت اولیه برمیگردونه) تصمیم درستی گرفتی آجوشی(یااااا کوک کجاش به آجوشی میخورهههه)
به سمت قصر پادشاه پریان حرکت کردم
( تو قصر پادشاه پیش نامجون)
نامجون: نه
= چرا عمو؟ اینطوری راحت دو دنیارو متصل میکنیم
نامجون: من؟ رقاصی و خوانندگی؟ جلو ملت؟؟؟؟ امکان نداره
= داره
نامجون: نه...
= از 7 سرزمین متنفرم... بهتره برم با ویلیام یه فکر دیگه میکنیم
نامجون: حالا من قبول کنم... بابات منو میکشه
= گفتم که به یه ورمم نیست از طرف من از بقیه حکمرانها خدافظی کنید من از دنیای انسان ها بر نمیگردم(یه ورد میخونه و ناپدید میشه یعنی میره تایلند پیش ویلیام)
خب ببینید دوستان چون ویلیام حالا حالاها تو داستانه علامت میشه # میدونم این علامت آجوما تو فصل یک بود ولی خب دیگه چیز دیگهای برای علامت ندارم
= سلاممم
# های لیدی....
شکوفه اشکوخون
.
.
بعد از رفتن سوجین خیلی به اون تپش قلب فک کردم اما هیچ دلیلی براش پیدا نکردم... یهو یاد نقشم برای اتصال دو دنیا افتادم بدون توقف لباسم که صد البته باز بود(اسلاید 2) پوشیدم و به سمت در قصر راه افتادم که دوباره با اون قیافه عصبی بابامو دیدم چرا باید هر دقیقه ریخت اینو ببینم(برو بمیر نصف ملت آرزو دیدن این ریخت رو دارن) جلوم وایساد
+ از کی تا حالا؟
= هن؟
+ اولن با بابات درس حرف بزن دومن برو اینو عوض کن
= فقط حوصله همین یه قلمو ندارم کار دارم لطفا برو کنار
+ نرم چیکار میکنی؟
= کاری که نباید بکنم
(خب سوجی به خصوص یه جادو داره که میتونه هر شخصو تبدیل به سنگ کنه منظورش هم از کاری که نباید بکنم اینه البته جادو تا وقتی سوجی بخواد تاثیر داره)
+ برگرد و لباساتو عوض کن خانم جوان (عصبی)
= (پاهای کوکو تبدیل به سنگ میکنه) ادامه بدم؟
+ آه فقط نبینمت
(پاهای کوک به حالت اولیه برمیگردونه) تصمیم درستی گرفتی آجوشی(یااااا کوک کجاش به آجوشی میخورهههه)
به سمت قصر پادشاه پریان حرکت کردم
( تو قصر پادشاه پیش نامجون)
نامجون: نه
= چرا عمو؟ اینطوری راحت دو دنیارو متصل میکنیم
نامجون: من؟ رقاصی و خوانندگی؟ جلو ملت؟؟؟؟ امکان نداره
= داره
نامجون: نه...
= از 7 سرزمین متنفرم... بهتره برم با ویلیام یه فکر دیگه میکنیم
نامجون: حالا من قبول کنم... بابات منو میکشه
= گفتم که به یه ورمم نیست از طرف من از بقیه حکمرانها خدافظی کنید من از دنیای انسان ها بر نمیگردم(یه ورد میخونه و ناپدید میشه یعنی میره تایلند پیش ویلیام)
خب ببینید دوستان چون ویلیام حالا حالاها تو داستانه علامت میشه # میدونم این علامت آجوما تو فصل یک بود ولی خب دیگه چیز دیگهای برای علامت ندارم
= سلاممم
# های لیدی....
۲.۵k
۲۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.