Part

Part ⁷⁸
ا.ت ویو:
با حالت تهوع از خواب بیدار شدم..با کلافگی روی تخت نشستم و با یکی از دستام شکمم رو ماساژ میدادم..سرم بدجور درد میکرد..اروم سمت لبه تخت رفتم و پاهامو پایین روی زمین گذاشتم..از روی تخت بلند شدم تا بلند شدم سرم گیج رفت..برای حفظ تعادلم دستمو به لبه تخت تیکه دادم تا نیوفتم..مدتی کوتاهی که گذشت صاف ایستادم و سمت حمام رفتم..ایندفعه وان رو پر اب کردم و توش نشستم..اب گرم تمام بدنم رو در برگرفته بود و بهم حس ارامش میداد..سرم رو به عقب تیکه دادم و چشمامو بستم..هیچ چیز از دیشب یادم نمیومدم و فقط فقط لحظه افتادن و بعدش سیاهی..اب گرم حالم رو خوب کردم و باعث شد حالت تهوعم کمتر بشه

بعد از شستن موهام و بدنم رفتم و زیر دوش قرار گرفتم و یکباره دیگه رفتم زیر اب..حوله رو دور خودم پیچیدم و در حمام رو باز کردم..هوای اتاق با هوای حمام کاملا تضاد داشت و باعث شد لرز خفیفی به بدنم وارد بشه..سمت کلوزت روم رفتم و یک دست لباس برداشتم و پوشیدم..موهامو با باد ملایم سشوار خشک کردم..از روی صندلی جلوی میز ارایش بلند شدم و سمت در رفتم..هنوز حالت تهوع داشتم و کمی سر گیجه..در اتاق رو باز کردم و از پله ها رفتم پایین..همه جا ساکت بود و تنها صدا برای تلویزیون بود که انگار کسی نبود جلوش که نگاه کنه..سمت اشپزخونه رفتم و در یخچال رو باز کردم..لیوانی از شیرکاکائو برداشتم و از توی ظرفی که روی میز بود چند تا کوکی برداشتم و سمت تلویزیون رفتم تا روی مبل بشینم اما با دیدن جونگ کوک که روی مبل دراز کشیده بود و داشت فیلم میدید ایستادم..جونگ کوک که تازه متوجه حضور من شده بود بلند شد و روی مبل نشست و با لبخندی که همیشه رو لباش بود گفت
کوک:صبح بخیر
لبخندی زدم گفتم
ا.ت:همچنین
جونگ کوک با همون لبخند به کنارش اشاره کرد گفت
کوک:بیا بشین
سرم رو تکون دادم و با همون کوکی ها و شیرکاکائو کنار جونگ کوک نشستم و مشغول خوردن و دیدن تلویزیون شدم..جونگ کوک کمی توی جاش جابجا شد گفت
کوک:الان..حالت خوبه..
نگاهش کردم سرم رو تکون دادم
ا.ت:اره الان حالم بهتره ولی
جونگ کوک یکی از ابروهاشو بالا داد گفت
کوک:ولی..؟
نگاهمو ازش گرفتم و لیوان خالی رو روی میز گذاشتم و دستمو به پشت سرم رسوندم و لمسش کردم
ا.ت:ولی دیشب نمیدونم چرا اما خیلی بد از پشت خوردم زمین کمرم و سرم واقعا درد میکنه
جونگ کوک اخماش توی هم کشیده شد گفت
کوک:الان هم درد داری
نگاهش کردم گفتم
ا.ت:اره ولی دردش زیاد نیست
جونگ کوک نگاهی نگران بهم انداخت گفت
کوک:مطمعنی..
سرم رو تکون دادم گفتم
ا.ت:اره دردش زیاد نیست
جونگ کوک نفسش رو بیرون داد که در همون موقع در خونه باز شد..از جام بلند شدم و سمت در رفتم و با تهیونگ روبرو شدم..

ادامه دارد🍷
دیدگاه ها (۰)

Part ⁷⁹ا.ت ویو:سرش پایین بود و متوجه من نشده تا اینکه مانع ح...

Part ⁸⁰ا.ت ویو:سمت اتاقش رفتم..جلوی در ایستادم و چند تقه ای ...

Part ⁷⁷تهیونگ ویو:تهیونگ:لازم بود قبلش چک میکردی ببینی چی به...

Part ⁷⁶تهیونگ ویو:جیمین:چی شده..نگاه اطرافش کرد گفتجیمین:پس....

Part ¹²⁷ا.ت ویو:با صدای جونگ کوک از فکر بیرون اومدم..ا.ت:چیز...

"سرنوشت "p,28..ویو کوک *.با این حرفم جیهوپ اومد بغلم کرد ......

هرزه ی حکومتی پارت ۱ویو ا/ت با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم با...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط