Part
Part ⁷⁶
تهیونگ ویو:
جیمین:چی شده..
نگاه اطرافش کرد گفت
جیمین:پس..ا.ت کجاست
چشمامو محکم بستم و پشتمو کردم بهش و چند قدم ازش دور شدم..جیمین لبخندش محو شد و با عصبانیت جامشو روی میز گذاشت و اومد سمتم
جیمین:نگو که حواست پرت شده
اهی کشیدم
جیمین:لعنتی..چرا وایستادین برین بگردین پیداش کنید دیگه
با قدم های بلند خودمو به تمام در هایی که اونجا بود رسوندم و تک تکشون رو باز کردم و نگاه کردم اما دریغ از یک نشونه..عصبانیتم به اوج خودش رسیده بود و زیر لب مدام فحش میدادم
تهیونگ:دختره ابله یه کار ازت خواستم که..از..جات..تکون..نخورد
اخرش رو بخش بخش گفتم..دیگه قدم هام به دویدن تبدیل شدن..در سالن دوم یا همون سالن نشیمن دوم که برای خانواده بود رو باز کردم و چشمم خورد به دختری که روی زمین افتاده بود..با توقف من جیمین هم اومد و با صحنه ای که من دیدم روبرو شد
جیمین:یه کار ازت خواستم تهیونگ فقط یه کار اونم اینکه حواست به ا.ت باشه
جیمین سمت ا.ت رفت و خم شد و ضربانش رو چک کرد..خواست بلندش کنه اما قبل از اینکه برش داره گفتم
تهیونگ:لازم نیست خودم انجامش میدم
جیمین با عصبانیت نگاهی بهم انداخت و چند قدم از ا.ت که روی زمین افتاده بود دور شد و رفت سمت میزی که یه جام روش بود و برش داشت و بوش کرد..اهمیتی به کاراش ندادم و خودمو به ا.ت رسوندم..روی پاهام نشستم و دستمو از زیر بدن ظریف و بی جونش رد کردم و توی اغوش خودم جاش دادم..جونگ کوک هم تازه وارد سالن شده بود..وقتی نگاهش به ا.ت افتاد انگار که شوکه شده باشه همونجا ایستاد
جیمین:زود باش
سرم رو تکون دادم و از سالن خارج شدم..
جیمین:از در پشتی میریم
سمت در پشتی که توی یک راهرو قرار داشت رفتم..جیمین در رو باز کرد و اجازه داد اول من خارج بشم..از عمارت بیرون اومدیم و سمت ماشین ها حرکت کردیم جیمین در ماشینم رو باز کرد گفت
جیمین:همراه ا.ت سوار شو
سرم رو تکون دادم و صندلی عقب نشستم..جیمین سوار ماشین شد و از پنجره به جونگ کوک گفت
جیمین:ما میریم خونه ماشین باتو
و بعد ماشین رو روشن کرد و سمت خونه حرکت کرد
جیمین:فکر نمیکردم انقدر عوضی باشی که همیچین چیزی رو یادت بره
چشمامو بستم و به پشتی صندلی تکیه دادم
تهیونگ:بس کن
جیمین از توی اینه ماشین نگاهی بهم انداخت گفت
جیمین:خنده داره یه کار ساده هم نمیتونی انجام بدی..بیچاره ا.ت که گیر تو افتاده
از این حرفش عصبی شدم گفتم
تهیونگ:چرا چرت میگی..همش فکر خودت بود
جیمین نگاهی عصبی بهم انداخت و دیگه چیزی نگفت..نگاهمو از توی اینه ازش گرفتم و به دختر توی بغلم دادم..هیچ وقت اینجوری توی بغلم نگرفته بودمش و الان برام تازگی داشت..اون یکی دستمو که ازاد بود به صورتش رسوندم و تیکه ای از موهایی که توی صورتش ریخته شده بودن رو کنار زدم
تهیونگ:..
ادامه دارد
تهیونگ ویو:
جیمین:چی شده..
نگاه اطرافش کرد گفت
جیمین:پس..ا.ت کجاست
چشمامو محکم بستم و پشتمو کردم بهش و چند قدم ازش دور شدم..جیمین لبخندش محو شد و با عصبانیت جامشو روی میز گذاشت و اومد سمتم
جیمین:نگو که حواست پرت شده
اهی کشیدم
جیمین:لعنتی..چرا وایستادین برین بگردین پیداش کنید دیگه
با قدم های بلند خودمو به تمام در هایی که اونجا بود رسوندم و تک تکشون رو باز کردم و نگاه کردم اما دریغ از یک نشونه..عصبانیتم به اوج خودش رسیده بود و زیر لب مدام فحش میدادم
تهیونگ:دختره ابله یه کار ازت خواستم که..از..جات..تکون..نخورد
اخرش رو بخش بخش گفتم..دیگه قدم هام به دویدن تبدیل شدن..در سالن دوم یا همون سالن نشیمن دوم که برای خانواده بود رو باز کردم و چشمم خورد به دختری که روی زمین افتاده بود..با توقف من جیمین هم اومد و با صحنه ای که من دیدم روبرو شد
جیمین:یه کار ازت خواستم تهیونگ فقط یه کار اونم اینکه حواست به ا.ت باشه
جیمین سمت ا.ت رفت و خم شد و ضربانش رو چک کرد..خواست بلندش کنه اما قبل از اینکه برش داره گفتم
تهیونگ:لازم نیست خودم انجامش میدم
جیمین با عصبانیت نگاهی بهم انداخت و چند قدم از ا.ت که روی زمین افتاده بود دور شد و رفت سمت میزی که یه جام روش بود و برش داشت و بوش کرد..اهمیتی به کاراش ندادم و خودمو به ا.ت رسوندم..روی پاهام نشستم و دستمو از زیر بدن ظریف و بی جونش رد کردم و توی اغوش خودم جاش دادم..جونگ کوک هم تازه وارد سالن شده بود..وقتی نگاهش به ا.ت افتاد انگار که شوکه شده باشه همونجا ایستاد
جیمین:زود باش
سرم رو تکون دادم و از سالن خارج شدم..
جیمین:از در پشتی میریم
سمت در پشتی که توی یک راهرو قرار داشت رفتم..جیمین در رو باز کرد و اجازه داد اول من خارج بشم..از عمارت بیرون اومدیم و سمت ماشین ها حرکت کردیم جیمین در ماشینم رو باز کرد گفت
جیمین:همراه ا.ت سوار شو
سرم رو تکون دادم و صندلی عقب نشستم..جیمین سوار ماشین شد و از پنجره به جونگ کوک گفت
جیمین:ما میریم خونه ماشین باتو
و بعد ماشین رو روشن کرد و سمت خونه حرکت کرد
جیمین:فکر نمیکردم انقدر عوضی باشی که همیچین چیزی رو یادت بره
چشمامو بستم و به پشتی صندلی تکیه دادم
تهیونگ:بس کن
جیمین از توی اینه ماشین نگاهی بهم انداخت گفت
جیمین:خنده داره یه کار ساده هم نمیتونی انجام بدی..بیچاره ا.ت که گیر تو افتاده
از این حرفش عصبی شدم گفتم
تهیونگ:چرا چرت میگی..همش فکر خودت بود
جیمین نگاهی عصبی بهم انداخت و دیگه چیزی نگفت..نگاهمو از توی اینه ازش گرفتم و به دختر توی بغلم دادم..هیچ وقت اینجوری توی بغلم نگرفته بودمش و الان برام تازگی داشت..اون یکی دستمو که ازاد بود به صورتش رسوندم و تیکه ای از موهایی که توی صورتش ریخته شده بودن رو کنار زدم
تهیونگ:..
ادامه دارد
- ۷.۶k
- ۱۳ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط